به بهانه نقدِ بلندترین سریال در سیما
روز ۲۲ دی ماه سال جاری شهاب مرادی در یک برنامه زنده تلویزیونی که از شبکه
دوم سیما پخش میشد با بیان اینکه انتقادات فراوانی نسبت به سریال معمای
شاه دارد گفت: «من خودم نمیگذارم بچههایم این سریال را تماشا کنند چون به
نظرم نحوه به تصویر کشیدن روابط زن و مرد در این سریال تفاوتی با سریالهای
شبکههای ماهوارهای غیرمجاز فارسی زبان ندارد.»
وی در ادامه
انتقاد خود گفت که حجاب همسر شاه در این سریال از حجاب خیلیها مثلا مجریان
صداوسیما بهتر است و اذعان کرد که در مجموع در سریالهای اخیر تاریخی
تلویزیون شاهد تحریف تاریخ انقلاب هستیم و نقش بدنه روحانیت و جریانهای
مذهبی هیچ جای این سریالها به تصویر کشیده نمیشود.
او در حالی
معمای شاه را نمونه حیف و میل بیتالمال و هدر دهنده پول مردم قلمداد
میکرد که به نظر میرسد اعتراض او به معمای شاه یک الگوی نظری درباره برخی
تولیدات این روزهای سیمای جمهوری اسلامی ایران است.
کیمیا، یکی از
این تولیدات است که لقب بلندترین سریال تاریخ ایرانِ بعد از انقلاب را نیز
با خود به یدک میکشد. بعید به نظر میرسد کسی قادر باشد بعد از این همه
صرف وقت، با خود بنشیند و مرور کند که چه چیزی از تماشای بلندترین سریال
تاریخ سیمای ایران دستگیرش شده، همچنین بعید به نظر میرسد حتی خود
سازندگان این ماراتن شبانه نیز قادر به تعریف خط مشی این سریال باشند.
سریالی که ماجرای یک دختر و خانوادهاش را از دوره مبارزات انقلاب شروع
کرد، کار را به دفاع مقدس کشانید و حالا هم مُخِ مخاطبِ بیچاره را در دوره
پسا جنگ کار گرفته است.
کیمیا سوژه اصلی سریال است، دختر معمولی که
دو خاطر خواهِ انقلابی و لاابالی داشت ، که دومی بر اولی پیروز شد و سوژه
اصلی داستان را به تصاحب درآورد. کیمیا همان دخترِ فعالِ انقلابی ، بعد از
ازدواج همراه شوهر لاابالی خود به فرانسه رفت. البته ناگفته نماند که همان
خاطرخواه مثلا انقلابی داستان نیز عکس کیمیا را در پستوی خانه مخفی کرده
بود تا لحظهای از محبوب خود دور نماند.
کیمیا از وسطِ سریال مثل
اینکه تازه چشم باز کرده و فهمیده باشد که زن چه آدمِ ناحسابی شده، فهمید
که شوهرش آرش، بینماز و دروغگو و قبل از او نیز خاطرخواه دختر دیگری بوده
است. کیمیا همان دختر انقلابی در همین حیث و بیس به عنوان مصداق یک زنِ
ناشزه، خانه شوهر را ترک میکند تا براساس تشخیص سازندگان سریال در متن
نبردهای خرمشهر قرار داشته باشد. کمی بعدتر سازندگان بلندترین سریال تاریخ
سیمای بعد از انقلاب تمهیداتی اندیشیدند تا مخاطب بفهمانند کیمیا از ازدواج
با خاطرخواه اول پشیمان شده و در حالی که شوهر دارد زیر چشمی خاطرخواه دوم
را مواظبت میکند و از او میخواهد تا وکالت پرونده طلاقش را برعهده
بگیرد... و بالاخره از خاطرخواه و شوهر اول طلاق گرفت و زنِ خاطرخواه
انقلابیِ دوم شد.
لابه لای این وقایع، کیمیا، با مشتی از داستانهای
بیسروته آریهای و سکتهایِ دیگر که هر کدامشان میتوانست سوژه یکی از
همین تولیدات آبکی سیما باشد، پرشد و مخاطب با صبوری از یک یک آنها بدون
کسب هرگونه نتیجه منطقی عبور کرد. تا اینکه این روزها کیمیا در نقش مادر به
دنبال دخترِ دوست شهیدش میگردد که شوهر اوّلش از او دزدیده و با خود به
فرانسه برده است. با گذر از این سوال که یک شخصیت لاابالی مثل آرش در عالم
واقع، کجا حال و حوصله بزرگ کردن یک بچه آن هم بچه دوست زنِ سابقش را پیدا
میکند؟ از اینجای داستان به بعد، بلندترین سریال تاریخ سیمای ایران محل
نمایشِ بدعتهای جدیدی است.
آزاده دختر گمشده کیمیا، عمری را با یک
مرد نامحرم (آرش) سپری کرده و حالا هم معلوم نیست که به چه دین و مسلکی
است؟ مادر هاج زنبور عسل (کیمیا) در بازگشت از سفر فرانسه عکس دختر گمشده
مُکشّفه خود را به شوهر انقلابی و البته نامحرمِ خود در فرودگاه نشان می
دهد و او هم بعد از روئیت تصویر مُکشّفه آزاده در جواب زنش میگوید: «بهبه
ماشاالله چقدر بزرگ شده!.»
بنابراین در کیمیا زن و شوهری که از
اول تا آخر سریال انقلابی بودنشان توی ملاج مخاطب خورده به این دلیل که
سازندگان سریال کمترین علمی به شرع ندارند، با بدیهیترین مسائل شرعی
غریبهاند و کمترین دغدغهای هم نسبت به بلایی که بر سر امانت مردم در فرنگ
آمده ندارند.
با گذر این مباحث باید گفت، بدِ روزگار آنجاست که
سازندگان این سریال و سیمای جمهوری اسلامی ایران، از باز آفرینی نقش زن در
انقلاب و دفاع مقدس و ... ، به عنوان دلایلِ توجیهِ صرف بیتالمال برای
ساختِ بلندترین سریال بی سر و ته تاریخِ ایران مایه میگذارند.