حد
نازل شرمساری دولت، حکایت از فرهنگی دارد که در آن «خدمت» یعنی «حاشیه»
لیکن «سیاست» یعنی «متن»! لذا بدتر از آنکه رئیس دولت، مایه شرمساری خود را
خلاصه کند در لغو یک سخنرانی سیاسی، فرهنگ مستتر در اصل و اساس این نگاه
است!
من نام این فرهنگ را میگذارم تنبلی و بیمسؤولیتی! متاثر از
این بیفرهنگی، مشاهده میکنیم هر چقدر حضور دولت در عرصه سیاست، پررنگ
است، در میدان خدمت لیکن تو گویی دولت اصلا وجود خارجی ندارد! این وجود
خارجی نداشتن، یک روز خودش را در مرز مهران نشان میدهد، دگر روز در مناطق
وسیعی از استان مازندران که هنوز زمستان نیامده، با پدیده افت فشار گاز
مواجه شدهاند و بعضا قطع گاز!
دولت اما از جنوب تا شمال، خجالت
کشیدن از مردم سرگردان و سرما دیده را قادر نیست اما آنجا که پای سیاست در
میان است، کمافیالسابق نام زیبای اعتدال میدرخشد! اینکه اشاره کردم به
فرهنگ، مصداقها دارم برایش! مثلا ژنرال کابینه میآید و در افتتاح
پروژههای نفتی پیش از این نیز افتتاح شده، مژده میدهد که زمستان امسال،
نه قطعی گاز داریم، نه افت فشار!
این در حالی است که هنوز یک ماه
مانده به زمستان، اولین برف همانا و شبهای سرد هموطن شمالی در خانهاش
همانا! منتهای مراتب «فرهنگ سیاستمحور» به تو اصلا این اجازه را نمیدهد
که شرمندگی از گل روی مردم استان مازندران را بلد باشی! حتی با این وجود که
مژدهات «تقریبا هیچ» بوده عایدیاش! این از مثال «ژنرال نفتی» لیکن دولت
اعتدال - آنطور که خود مدعی است - در عرصه سیاست خارجی نیز، آنچه زیاد
دارد «ژنرال» است!
در موضوع فاجعه منا، با آن همه شهید، ژنرالهای
سیاست خارجه دولت اعتدال، کدام موضع درست و حسابی را علیه آل سعود
گرفتند؟! هنوز هم برای افکار عمومی جای تامل و درنگ است که چرا واکنش دولت
اعتدال علیه سعودیهای خبیث، تا این حد شل و ول بود! و هنوز هم برایشان
سوال است که چرا در برابر آن همه قربانی بیگناه، آنقدر سرد عکسالعمل نشان
دادند! پس خیلی فرق نمیکند که از آسمان برف ببارد یا از زمین کفن! فرهنگ
اگر فرهنگ خدمت و پاسخگویی و نوکری برای مردم نباشد، در هر ۲ مورد، همین
میشود که تا الان بوده! و تا الان شده!
در همین حوزه سیاست خارجه،
ادعا شد که در خلال تقویت رابطه با دنیا، احترام را به پاسپورت ایرانی
بازمیگردانیم! نتیجه آن شد که همان کدخدای آنسوی میز مذاکره، برای
مسافران به ایران، حتی در مقوله پاسپورت هم آن دبه وحشتناک را درآورد که
برای سفر به آمریکا، دوباره باید ویزا بگیرند! در قصه برجام هم که از همه
چیز خبر هست الا لغو تحریمها!
سوال اینجاست: ژنرالی که ستارههایش
فقط در میدان حرف سوسو میزند، آیا نباید شرمنده از این باشد که نسبت به
قربانیان فاجعه منا، آن واکنش سرد را از خود نشان داد؟! و آیا نباید
عذرخواهی از ملت کند که توافق را ناظر بر تنها هدف مد نظر یعنی «لغو همه
تحریمها» اینقدر پرحفره و دشمنپسند تنظیم کردند؟! پس داخل و خارج ندارد!
دولت
اگر بیش از تعهد به سوگندی که خورده، علیالدوام به فکر سیاست باشد، هم
پرده از حد نازل شرمساری خود برمیدارد و هم فرهنگ مستتر در ذیل آن! در این
فرهنگ دولت برای آن وکیلالدوله حراف، بیشتر و بهتر خودش را خرج میکند تا
آحاد ملت! و دقیقا از ورای همین موضوع است که اعضای آن خانواده بابلی
سرمازده، عینا و دقیقا همان سخن جوان سرگردان در لب مرز مهران را تکرار
میکند: «دولت انگار وجود خارجی ندارد»! بله البته! مشکلات، کم و بیش،
همیشه بوده اما سخن بر سر آن دولتی است که برای سیاست، وجود خارجی دارد
لیکن برای خدمت، باید با ذرهبین دنبال حضرات بگردی!
برای بندگان
خدایی که در پروژه مسکن مهر پردیس، هنوز هم در بلاتکلیفی بهسرمیبرند،
دولت، همانقدر نیست که برای وکیلالدوله حراف، هست! برای قشر زحمتکش معلم
که دسترنج خود را در فساد بسیار بزرگ صندوق ذخیره فرهنگیان، بر باد رفته
میبینند، دولت، همانقدر نیست که برای مدیران نجومی، هست! برای ریه مردم
ساکن در کلانشهرها، دولت، همانقدر نیست که برای صاحبان فیشهای حقوقی
کلان، هست!
برای خانواده قربانیان منا، دولت، همانقدر نیست که
برای کاسبان دکان دونبش تحریم و توافق، هست! برای قلب رآکتور اراک، دولت،
همانقدر نیست، که برای تامین منافع آمریکاییها از خلال توافق، هست! برای
تحقق وعده لغو تحریمها، دولت، همانقدر نیست که برای استفادهکنندگان از
توافق در انتخابات، هست! پس این دولت، وجود خارجی دارد! و البته ندارد!
بستگی دارد! حرف سیاست باشد، ندید میگویم حاضری بزنید برای این دولت! اما
حرف خدمت باشد، حرف این شبهای مازندران باشد، حرف آن چند شب و روز مهران
باشد، حرف یارانه ملت باشد، حرف برخورد با نجومیها باشد، حرف مبارزه با
فساد کرسنت باشد، حرف برف شمال سال اول حضرات باشد، حرف هوای آلوده باشد،
آهای ملت! دولت، جلسه دارد! ملتفت هستید که! «جلسه دارد»!
حسین قدیانی
اُذنللذّین یقاتَلون بانهّم ظُلموا و ان الله علی نصرهم لقدیر (قرآنکریم ۲۳۴/۴۰)
«کسانی که مورد قتل و کشتار (دشمن) قرار گرفتند مجاز به مقابله به مثل هستند و خداوند قادر به یاری آنهاست -و آنها را یاری میکند-»
لاالهالاّالله، لاالهالاّالله...انالله و انا الیه راجعون
خبر
کشتار فجیع و پر شمار اربعین سالار شهیدان، چشمهامان را کاسه خون و
قلبهامان را پاره پاره کرد و بر انتقام از ائمه کفر مصمّمتر!
دست
توانای فرزندان رسولالله و عاشقان حسینبنعلی علیهاالسلام در جبهههای
مقاومت طومار زندگی ننگین توله گرگهای کودن تکفیریصهیونیستی را تا نفر
آخر خواهد فشرد و این کمترین و عادیترین کیفر حرامیان تکفیر است که به اذن
خدای منتقم با صلابت و اقتدار محقق خواهد شد، این اما تمام داستان نیست.
پاداش داعش پروران تکفیرینواز بلاشک در جای خود محفوظ است.
همگان
خبر باج پسا برجامی دستگاه دیپلماسی کشور به اتحادیه نحس اروپایی را
شنیدهاند و ظاهراً مخالفت دستگاه عدالت نظام اسلامی و جوش و خروش عالمان
انقلابی و برخی ائمه جمعه افاقه نکرده و گوش شنوایی نیافته است.
مایلیم
به عنوان یک مجموعه انقلابی صراحتاً اخطار کنیم؛ دولت تحفه اعتدال و
متغافلان مالهکش مجلس، در صورت تأیید عمل خیانتکارانه وزارت خارجه، در
واقع عرض خود بردهاند و بر زحمت ما افزودهاند.
این چنین نیست که
فرزندان انقلابی امت مسلمان در مقابل تأسیس دفتر اتحادیه اروپا یا همان
مرکز جاسوسی و فرماندهی فتنه، خاموش و دست بسته بمانند و سرنوشت خفتبار و
ذلیلانه کشورهایی که توله گرگهای داعشی بر هستی و نوامیسشان مسلط شدهاند
را به جان بخرند کلّا و کلّا. آن هم دفتر پیر گرگانی که در فتنه
شکستخورده سال ۸۸ دست خود را رو کردند و در صدد جبران ناکامی و انتقامکور
از ملت سلحشور و شهید داده فقط به جرم استقامت و عمل به مقتضای هیهات
منّاالذلّهاند!
شک نباید کرد وقتی عوامل چشم و گوش بسته آمریکا و
غربمزور فجیعترین جنایات تاریخ علیه مظلومترین مسلمانان بیگناه و
بیدفاع را در عراق مرتکب میشوند لابد از جانگذشتگانی به انگیزه انتقام
از مسبّبان و آمران بالا دستی این جنایات در نابودی و قتل آنها تردیدی به
خود راه ندهند و مغز پلیدشان را در آوار انهدام لانه فرماندهی فتنه (دفتر
اتحادیه اروپایی در تهران) مستحیل سازند.
به انتظار روزی که پای دشمنترین دشمنان اسلام به لانه فتنه و هلاکتگاه محتوم باز شود.
داعشی عراقی، بمب می گذارد تا کسی زیارت نرود. داعشی ایرانی، پست می گذارد تا کسی زیارت نرود!
فصل مشترک هر دو این است که چشم دیدن شلوغی راه حسین را ندارند!
آخر من و فکه؟! فکه افتخارش این
است که فرش راه عرشیان بوده است، افتخار دارد که قدم های
دلاوران و شیران این دیار را بر سینه خود پذیرا بوده است. حال،
من چه رویی دارم با دنیایی از گناه پا بر روی خاک فکه بگذارم.
فکه
معراج ۱۲۰ دلاوری است که با دستانی بسته و پیکرهایی سوخته ره عاشقی
را یک شبه پیمودند و امروزه چراغ راه ما از قافله عقب ماندهها
شدهاند.
فکرم در فکه حیران شده و پاهایم در رملهای
فکه اسیر شده است،به دنبال کانالی میگردم که بچه ها، تشنه و زخمی
کنار هم جان دادند، تا من امروز در کانالهای مجازی سرگرم باشم
و در بی وفایی محض، مردان کانالهای حقیقی را گم کنم. رملهای فکه
مرا رها نمیکنند، انگار با من سخن ها دارند و دلی پرغم.
در
مسیرم چزابه مرا به خود میکشاند، اینجا چه حس غریب دارم.
میگویند نام حقیقی اش «کذابه» بوده است، راست میگویند چون
معمولا تنگه در میان دوکوه را میگویند، اما اینجا که کوه و
درهای نیست.
تنگه چزابه، منطقهای است که یکطرفه رمل و سمت
دیگر هور است و وسط آنجا راهی است که این دو خصلت را ندارد و
به همین خاطره چزابه نام گرفته است.
تنگه چزابه، سند ریخته
شدن قدرت کذایی دشمن است.سندی که میگوید با دستانی بسته
نیز میتوان، دشمن را به زانو در آورد.
رشادت تنگه
چزابه، قصه ی مردانگی مردانی است که در برابر پاتک سنگین دشمن
ایستادگی کردند اما عقب ننشستهاند. قصه مردان دلاوری
است که در سال دوم جنگ در شبها و روزهای سرد زمستان، در
برابر باران گلوله های دشمن ایستادگی کردند تا دشمن
نتواند از این محور مهم ارتباط بین جبهه ششمالی و جنوبی برقرار
نماید.
حماسه ایی که حضرت روحالله در خصوص آن در جمع
دلاوران تنگ چزابه، فرمود: «شما در عملیات تنگ چزابه اعجاز
آفریدید». تنگه چزابه، قصه دلاورانی است که دستانشان را با
سیم مخابراتی بستند اما حاضر نشدند تا آرمانهایش را زیر پا
گذارند و پس از سالها پیکر پاکشان با دستانی بسته تفحص شد و باز
هم راهگشا بودهاند. اما چه کنم که ما در تنگههای چزابه
دنیایی اسیریم.
رملها و تنگههای دروغین دنیای پر فریب خیلی
ها را مرعوب کرده است.دیروز را فراموش کرده ایم و دل به
آینده خوش کردهایم؛ آیندهای که افق امیدش لبخند
کدخداست! دیروز را فراموش کرده ایم و به دنبال آفتاب
خودساخته فروزان برجام هستیم، برجام که تاکنون ثمره اش نافرجام بوده
است.
راستی بچه های داخل آن کانال در فکه، ۵ روز است که تشنه
اند و آب را جیره بندی کردهاند، تعدادی از آنها در
انتهای کانال دارند آرام آرام جان میدهند، اما هنوز ذکر لب
شان تغییری با روزهایی که در محاصره نبودند، نکرده است!
دائم یا حسین(ع) و یا زهرا(س) سر میدهند،عجب کسانی را به
مدد میطلبند! امیدشان به خدا بود و نه، کدخدای
دنیای مجازی! که اگر دلشان به وعده های کدخدا گرم میشد،
امروزجاودانه نمی شدند و هنوز هم، باید همچنان نوکر
میماندیم.
نامعادله تن و تانک در حدفاصل بستان تا
دهلاویه و یا در هویزه برایم همچنان بی پاسخ است! آیا اینها نیز به قول
آن آقای کلید به دست، شعار است؟! اما نه؛ شعار نیست که اگر شعار
بود کدخدا را وادار به نشستن پشت میز مذاکره نمیکرد. کدخدا
بهتر از برخی داخلیها میداند که اقتدار ایران عدهای مرعوب نیست! او
میداند اراده پولادین و الهی مردان این دیار را نمیتوان با تهدید و تحریم
به زانو درآورد. هرچند او این را نیز میداند که باید برای پیاده کردن
توطئههای خود باید به دنبال عدهای واداده گشت؛چرا که گزینه های روی میزش
برای آن دسته اعتبار دارند و نه؛ برای ارادههای الهی.
از مقاومت
نوشتم و تا چزابه آمدم و مگر میشود از مقاومت گفت و هویزه را از
یاد برد؟! و قدم بر معراج دلاوران مقاوم هویزه نگذاشت! مقاومت
عاشورایی جمع قلیلی از دانشجویان رزمنده به فرماندهی شهید
علمالهدی، با چهار آرپیجی و چند تفنگ ساده، در برابر ارتشی
تادندان مسلح! دستشان خالی از سلاح بود، اما با دلی به سان
کوه و استوار از ایمان و توکل داشتند، ماندند و ایستادند؛ اما
پشت به دشمن نکردند.
بچه های هویزه، بچه هیئتی
بودند، مگر میشود که پا در خیمه اباعبدالله گذاشت و تفکری
مرعوبانه در تو حلول نماید؟! هرگز؛ بچه های هویزه و کلاً بچههای
جبهه، غیرت را از حسین(ع) و عباس(ع) فراگرفتند.«هیهات منّاالذله» و«کل
یوم عاشورا» در تک تک رگهای آنان جاری بوده است و این را میشود
از آخرین نامه فرمانده عاشورایی هویزه به دست آورد، آنجا که
نوشت:«من به عنوان فرمانده سپاه هویزه، با ۶۲ نفر پاسداری که ۲۲
نفرشان غیرمسلحند: تا آخرین قطره خونمان با همان ژ،۳ و کلاش دفاع
خواهیم کرد.البته مهمات ما ۲ عدد آرپیجی (که یکیش خراب است) و یک
عدد تیربار ژ،۳ و ۴۰ عدد کلاش و ژ،۳ است».
آنان با
این امکانات کم و نامهربانیهایی از داخل، در محاصره تانکهای عراقی
یک لحظه به فکر عقبنشینی و یا تسلیم نیفتادند و سرانجام دشمن با
تانک بر پیکر آن دلاوران تاخت. پیکر علمالهدی و دیگر یارانش زیر
شنی تانکها متلاشی شد و بعدها برخی از آنها به سختی شناسائی
گردید. بدن مطهر شهید علمالهدی نیز از روی قرآنی که به
امضای امام و رهبر معظم انقلاب رسیده و همیشه همراه شهید علم
الهدی بود، شناسائی گردید. مقداری از مظلومیت بچه های هویزه
بر میگردد به خیانت تفکر لیبرالی روزهای آغازین جنگ،آن زمان که
رئیسجمهور مخلوع، بچه های بسیجی و انقلابی را تحقیر میکرد و آنان را
جوان و خام میپنداشت! چه بسا اگر آنها امروز نیز بودند و سخن از
مقاومت میزدنند باز نیز آنان را تحقیر میکردند و برچسب بی
سواد و بدون شناسنامه و عقب مانده و... دست آخر آنها را
کودک خطاب میکردند.
اما نمی دانند که هرچه
داریم از همین به زعم آنها، کودکان هستند و اینان بودند که
برخیها الان به بزرگی خود میبالند و از چشم بالا به همه
مینگرند.
جبهه حال و هوای خاص خودش را دارد. در
جبهه که هستی، دل یاد مذاکره نمیکند، چون مردانی اینجا قدم
گذاشتهاند که کلمه تسلیم در مرام آنها معنا نداشت و شهادت
آرزوی دیرینه آنها بود و دریافته بودند که «ملتی که
شهادت دارد اسارت ندارد».
از فکه تا اروند یک
نکته حرف اول و آخر را میزند:«کلام امام نباید زمین بماند!» این
حرف اینقدر معنا دارد که دیگر منیّت در آن گم میشود،
یعنی مجذوب ولایت شدند.
ما ملتی هستیم با سرمایه هایی فراوان؛
یکی از این سرمایه های مهم که به بقیه میارزد، شیعه بودنمان است.
تسلیم و درجا زدن در مرام شیعه جایگاهی ندارد. مکتب علوی و
حسینی، مکتب پیشرو است. مردان جبهه ها چه در قلاویزان و پاوه و
بازیدراز یا فکه و هویزه و شلمچه و طلائیه و اروند و... درس
آموختگان این مکتب بودند، که سربلندی را به همراه آوردند.
بعد از جنگ نیز دانشآموختگان این مکتب در سنگرهای علمی و فنون
موشکی و هستهای شاهکارهای زیادی خلق کردند.
مگر میشود
که شیعه شهادت و انتظار را داشته باشد و دم از شکست بزند؟!
آنانی که دم از کرنش در برابر ظالم میزنند و مستکبران عالم را
در نزد خود بزرگ جلوه میدهند و بر، داشتههای خود
چشم میبندند از مکتب حسینی و مهدوی چیزی فرا نگرفتهاند و اگر
کلامی در این خصوص میگویند، فقط لقلقه زبانی است تا اعتقادی
قلبی. حضرت روحالله مسیر را بعد از وادی جهاد به ما نشان
داده و آن را ترسیم کرده است، مسیری که از گذرگاه «جهاد» عبور
میکند و نه گذر«مذاکره».
امام اینگونه میفرمایند:
«مسلمانان باید بدانند تا زمانى که تعادل قوا در جهان به
نفع آنان برقرار نشود، همیشه منافع بیگانگان بر منافع آنان مقدم مى
شود، و هر روز شیطان بزرگ یا شوروى(سابق) به بهانه حفظ منافع خود
حادثهاى به وجود مىآورند. راستى اگر مسلمانان مسائل خود را
به صورت جدى با جهانخواران حل نکنند و لااقل خود را به مرز
قدرت بزرگ جهان نرسانند، آسوده خواهند بود؟ هم اکنون اگر
امریکا یک کشور اسلامى را به بهانه حفظ منافع خویش با خاک یکسان کند، چه
کسى جلوى او را خواهد گرفت؟ پس راهى جز مبارزه نمانده است، و
باید چنگ و دندان ابرقدرتها و خصوصا امریکا را شکست، و الزاما
یکى از دو راه را انتخاب نمود: یا شهادت. یا پیروزى. که در
مکتب ما هر دوى آنها پیروزى است.»
حال اگر در پی عزت هستیم و
به دنبال احیاء راه و سیره شهداییم باید مسیر را از حضرت روحالله
و خلف صالحاش گرفت، و آن چیزی جز مقاومت و ایستادگی بر ارزشهای و
آرمانهای انقلاب نیست.
نوع مأموریت هر مسلمان و میزان ولایت او در زمینه امر به معروف و نهی از
منکر، از مفاد ادله دینی فهمیده میشود. خداوند سبحان
میفرماید: وَ لْتَکُنْ مِنْکُمْ امَّةٌ یَدْعُونَ الَى الْخَیْرِ وَ
یأْمُرُونَ بِالْمَعْرُوفِ وَ یَنْهَوْنَ عَنِ الْمَنْکَرِ وَ اولئِکَ هُمْ
الْمُفْلِحُونَ (آل عمران، ۱۰۴) «باید از شما جمعى باشند که به نیکى
فرا بخوانند و به معروف وا دارند و از منکر باز دارند و آنها
رستگارانند.»
«وَ لْتَکُنْ» فعل امر است و دلالت بر وجوب
مینماید. اطلاق آیه شریفه، دلالت بر شمولیت حکم دارد لکن با
ادله دیگری که فقهاء عظام -دامت برکاتهم- بدان تمسک کردهاند
به چند قید مقید شده است. این قیود در پاسخ به سؤال ۱۰۵۷ اجوبة
الاستفتائات مقام معظم رهبری، چنین آمده است:
«آمر به معروف و
نهى کننده از منکر باید عالم به معروف و منکر باشد، و هم چنین
بداند که فاعل منکر هم به آن علم دارد و در عین حال عمداً و
بدون عذر شرعى مرتکب آن مىشود(و بر انجام آن اصرار دارد)، و زمانى
اقدام به امر و نهى واجب مىشود که احتمال تأثیر امر به معروف و نهى
از منکر در مورد آن شخص داده شود، و ضررى براى خود او نداشته
باشد، و در این مورد باید تناسب بین ضرر احتمالى و اهمیت معروفى
را که به آن امر مىنماید یا منکرى که از آن نهى مىکند، ملاحظه
نماید. در غیر این صورت، امر به معروف و نهى از منکر بر او واجب نیست.»
مرحله
سوم امر به معروف و نهی از منکر علاوه بر قیود فوق، به قید دیگری
نیز مقید شده است که در مسأله ۱۰۶۴ اجوبة به صورت زیر بیان شده
است:
«با توجه به این که در زمان حاکمیت و اقتدار حکومت اسلامى
مىتوان مراتب دیگر امر به معروف و نهى از منکر را که بعد از مرحله
امر و نهى زبانى هستند، به نیروهاى امنیتى داخلى (پلیس) و قوۀ قضائیه
واگذار کرد، بخصوص در مواردى که براى جلوگیرى از ارتکاب معصیت
چارهاى جز اعمال قدرت از طریق تصرف در اموال کسى که فعل حرام انجام
مىدهد یا تعزیر و حبس او و مانند آن نیست، در چنین زمانى با
حاکمیت و اقتدار چنین حکومت اسلامى، واجب است مکلفین در امر به معروف و
نهى از منکر به امر و نهى زبانى اکتفا کنند، و در صورت نیاز به توسل
به زور، موضوع را به مسئولین ذى ربط در نیروى انتظامى و قوه قضائیه ارجاع
دهند و این منافاتى با فتاواى امام راحل «قدس سره» در این رابطه
ندارد. ولى در زمان و مکانى که حاکمیت و اقتدار با حکومت اسلامى
نیست، بر مکلفین واجب است که در صورت وجود شرائط، جمیع مراتب امر به
معروف و نهى از منکر را با رعایت ترتیب آنها تا تحقق غرض انجام دهند.»
از
آنجائی که اصل بر عدم قید است مگر دلیل شرعی بر آن دلالت نماید و
به لحاظ اینکه در موارد شک، به اصالة الاطلاق تمسک میکنیم بجز قیود
پیش گفته، شرط دیگری وجود ندارد. شرطیت مماثله در آمر و مأمور،
یکی از این موارد است که فاقد اعتبار میباشد قیود دیگری که بعضا
بیان میگردد و دلیل شرعی بر اعتبار آن اقامه نمیشود از همین
قبیل است.
از طرفی فریضه امر به معروف و نهی از منکر از واجبات
توصلّی و کفائی است و مراد شارع مقدس اسلام، اقامه معروف و رفع منکر
است(ر.ک: تحریر الوسیله للامام الخمینی(ره)، کتاب الامر بالمعروف و النهی
عن المنکر، القول فی أقسامهما و کیفیة وجوبهما، مسأله۲) بنابراین اگر
در مثال فوق، مماثل، پیش قدم شود و اقدام او، وافی به غرض باشد
وجوب از غیر مماثل برداشته میشود زیرا با انتفاء موضوع، حکم منتفی
میگردد؛ هر عامل دیگری که رافع موضوع باشد نیز واجد همین حکم
است. در غیر این صورت، چون تعلق وجوب در واجبات کفائی و عینی، یکسان
میباشد و تنها تفاوت آن در سقوط تکلیف است، در صورتی که کسی به
انجام واجب اهتمام ننماید تکلیف از مکلفین ساقط نمی گردد. والسلام
علیکم و رحمة الله و برکاته.