یاران خراسانی

ما تا آخرین نفس ایستاده ایم

یاران خراسانی

ما تا آخرین نفس ایستاده ایم


اگر بند بند استخوان‌های مان را جدا سازنند، اگر سرمان را بالای دار ببرند، اگر زنده زنده در شعله‌های آتش‌مان بسوزانند، اگر زن و فرزندان و هستی‌مان را در جلوی دیدگان‌مان به اسارت و غارت برند، هرگز امان‌نامه‌ کفر و شرک را امضا نمی‌کنیم. ما مظلومین همیشه تاریخ، محرومان و پا برهنگانیم. ما غیر از خدا کسی را نداریم و اگر هزار بار قطعه قطعه شویم دست از مبارزه با ظالم بر نمی‌داریم.



متن زیر نامه ارسالی یک مستند ساز به نام «حسین شمس آریان» است. او شرحی باورنکردنی از یک روستای مرزی را روایت کرده که چندمین نسل متولد شده بعد از دفاع مقدس در آن نیز متحمل درد و رنج ناشی از بمباران شیمیایی روستا توسط رژیم بعث عراق هستند. «حسین شمس آریان» براساس فهرستی که به دفتر هفته‌نامه ارسال کرده است وظیفه ساخت حداقل ۲۳ مستند محرمانه برای نهاد ریاست جمهوری، سپاه پاسداران و سایر نهادهای نظارتی را در کارنامه خود دارد و اکنون نیز در حال ساخت مستند مشابهی درباره داعش است.

لذا آنچه در ادامه می‌آید، تلخیصی از مشاهدات ثبت‌شده این مستندساز از روستای یاد شده است که جهت اطلاع مسئولین در هفته‌نامه یالثارات منتشر می‌شود. دلیل انتشار عمومی این متن نیز بی‌نتیجه ماندن همه اقدامات عملی است که تا کنون برای رفع مشکلات این روستا انجام شده است.

بابا یادگارِ سلحشور

روستای «زرده» یا «بابایادگار» واقع در۴۰ کیلومتری شهرستان سرپل ذهاب با پیشینه تاریخی دوران قبل از اسلام است که محوطه قلعه یزدگرد با معماری دوره پارتی در آن قرار دارد که بنابر تحقیقات محلی قلعه‌های تابستانی و زمستانی یزدگرد بوده است. اما بخش انتهایی تاریخ این روستا مربوط به مردمی است که نام آن را جاودانه کردند. مردمی که در طول ۸ سال دفاع مقدس مهمات رزمندگان و تجهیزات توپخانه ارتش را به ارتفاعات می‌رساندند. نان خود را با رزمندگان تقسیم می‌کردند، روزها در غارها زندگی می کردند و شبها خارج می‌شدند...

با آغاز جنگ تحمیلی، مردم روستای «بابایادگار» با رشادت و از جان گذشتگی، در مقابل هجمه نا برابر رژیم بعث قرار گرفته و به عنوان بازوی لجستیکی توپخانه ارتش و برادران سپاه، با حمل مهمات و رساندن آب و غذای سفره روزانه شان به رزمندگان، کمکهای شایان توجه و بی دریغی به سلحشوران خط مقدم داشته و البته، تا آخرین روز دفاع مقدس از جمهوری اسلامی ایران دفاع کردند.

بنابراین آنچه در ادامه می‌آید ، واگویه بهایی است که مردم سلحشور «بابایادگار» برای دفاع از کیان جمهوری اسلامی ایران داده اند و البته هنوز هم درحال پس دادن تاوان سلحشوری خود هستند!

سه روز پس از پذیرش قطعنامه...

در ساعت ۶ صبح روز۳۱ تیرماه ۱۳۶۷ (سه روز پس از پذیرش قطعنامه ۵۹۸) و در آستانه عید قربان، مردم روستای «زرده» و انبوه جمعیتی که از شهرهای اطراف به دلیل مراسم مذهبی خاص آن روز در روستا گردهم آمده بودند، مورد اصابت بمبهای شیمیایی رژیم بعث قرار می‌گیرند و برابر اعلام رسمی بنیاد شهید در مورخه ۹/۳/۷۲، تعداد ۱۳۹۱نفر شهید و ۲۳۵ نفر جانباز از بمباران برجای مانده است. البته از این آمار ، تنها به ۲۸ نفر، جانبازی بالای ۲۵درصد و به مابقی آنان جانبازی زیر ۲۵درصد تعلق گرفته است. این در حالی است که به جز معدودی از جمعیت روستا، اکثر مردم با عوارض ناشی از بمباران شیمیایی دست به گریبان بوده و هیچگونه حمایتی از آنان صورت نمی‌پذیرد!

از جمله عوارض مشهود، بیماریهای گوارشی، تنفسی، عصبی، مشکلات پوستی و...است که البته فرزندان این جانبازان شیمیایی نیز با آن دست به گریبان هستند. چنانچه نسلهای دوم و سوم مردم این روستا، در اثر عوارض بر جای مانده از بمباران شیمیایی، فرزندانی با عقب ماندگی ذهنی و جسمی، قدهای کوتاه به دنیا می‌آورند که بعضا از سرطان و مشکلات عدیده جسمی دیگر نیز رنج می‌برند.

سرنوشت سند زنده جنایت

این وضعیت در حالی است که نه در این روستا و نه شهرهای اطراف آن ، هیچگونه مرکز تخصصی مجروحین شیمیایی وجود ندارد! جاده منطقه، خاکی و راه آن صعب العبور و فاقد آب کشاورزی است و از همه مهم تر ، مجروحین ، قادر به تامین هزینه های هنگفت درمانی خود نبوده و حتی از پزشک عمومی نیز محرومند!

بین مردم روستا جوانی به نام «سعد الله» زندگی می‌کند که آرزوی یک ساعت خوابیدن را دارد چون قادر به ایستادن، دراز کشیدن، نشستن و حرکت کردن نیست.

جمهوری اسلامی ایران طی سالهای ۱۳۸۴و۱۳۸۶ از این جوان به عنوان سند زنده جنایت جنگی در دادگاه لاهه استفاده کرده است.مسئولین مربوطه در آن ایام ، سعد الله را با احترام به دادگاه لاهه بردند و بعد از تایید دادگاه تنها یک عصای ویژه نابینایان به وی هدیه شد(!) حالا بعد از۱۰ سال سعد الله درحالی به حال خود رها شده که پدر پیر وی از دنیا رفته و مادر نحیف او نیز در بستر بیماری است.«سعدالله» امروز درشرایط بسیار سختی است و مردم روستای «بابایادگار» هم نیازمند تیم درمانی اعصاب و روان و...اعزام داروی رایگان هستند.

«بی.بی.سی» حامی جانبازان می‌شود

بنده به عنوان شاهد عینی این شرایط، با تمام مدیران عالی رتبه کشور مکاتبه و اطلاع رسانی دقیق انجام داده‌ام. وزارت اطلاعات.سپاه پاسداران، رئیس دولت یازدهم، شورای امنیت ملی، سازمان تبلیغات، هلال احم، شخص وزیر بهداشت، بیشتر امام جمعه‌های کشور، سرلشکر فیروزآبادی و...

با وجود اینکه تا کنون توسط خبرگزاریهایی چون «کیودوژاپن» و «آسوشیتدپرس» و روزنامه‌های «ال پاییس» از اسپانیا و گاردین انگلیس وضعیت این روستا اطلاع رسانی شده است! اما هنوز مردم این روستا به علت نداشتن پرونده بالینی، در مواجهه با مشکلات یاد شده در وضعیت استیصال به سر می‌برند و بنیاد جانبازان نیز برای رفع مشکلات این مرزبانان و رزمندگان ۸ سال دفاع مقدس اقدامی انجام نمی‌دهد!

در واقع حتی سوء استفاده دشمن از این وضع نیز انگیزه ای برای مسئولین بنیاد ایجاد نکرده تا اقدامی برای رفع مشکلات مردمی این روستا انجام دهند. یکی از شواهد این ادعا اقدام شبکه «بی.بی.سی» است. ماجرا به زمان حمله آمریکا به عراق باز می گردد که «فرانسیس هریسون» خبرنگار «بی.بی.سی»، وارد روستای «بابایادگار» می شود و از وضعیت مردم مستندی می‌سازد.

این خبرنگار برای تبلیغ «بی.بی.سی» ، یک کپسول اکسیژن برای یکی از دختران روستا خریداری می کند. این دختر یکی از مجروحان شیمیایی بوده که قادر به حمل کپسول اکسیژن ۱۰ کیلویی خود برای رفتن به دبیرستان در یک روستای دیگر نبوده است. او مشکل خود را به بنیاد جانبازان منتقل می‌کند و تقاضای یک کپسول اکسیژن ۵ کیلیویی می نماید. البته بنیاد نیز به دلیل عدم وجود سابقه جانبازی برای این دختر از اجابت این خواسته امتناع می‌ورزد و در عوض «بی.بی.سی»، این خلاء را پر می‌کند! و لابد بهره تبلیغاتی خود را هم از آن می‌برد.

موافقین ۰ مخالفین ۰ ۹۴/۰۵/۲۹
میم الف الف

نظرات (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی