این روزها وزرای کابینه روحانی
بیشتر از گذشته خبرساز شدهاند و حواشی دولت یازدهم در واپسین ماههای آن
بسیار بیشتر از عملکرد دولت در رسانهها نمود دارد.
دولت هنوز از
موضوع برکناری علی جنتی، وزیر فرهنگ ارشاد اسلامی فارغ نشده که موضوع سخنان
جنجالی وزیر بهداشت که به سرداران حرم، عَلَم و قلم در کنگره انجمن علمی
روانپزشکی ایران حمله کرد نقل محافل خبری شده است.
سید حسن
قاضیزاده هاشمی در سخنرانی که ایراد کرد از همه ایراد گرفت و گفت:
«خودشیفتگی مسئولان کار دست مردم میدهد در کشور ما هر کسی اظهارنظری دارد
مثلاً یکی سردار علم بوده، نوحه میخواند و رئیسجمهور و مسئولان را زیر
سؤال میبرد دیگری میشود سردار حرم و در همه حوزهها اظهارنظر میکند؛ یکی
نیز سردار قلم بوده و در همه حوزهها حرفی دارد.»[۱]
وزیر بهداشت
در اظهاراتی عجیبتر میافزاید: «امیدوارم سیاستگذاران، دولت، مجلس، خطبا،
ائمه جمعه و هر کسی که در کشور تریبونی دارد زحمات شما روانپزشکان را
زیاد نکند و اعصاب مردم را تحت تأثیر قرار ندهد، تهمت نزنند، اضطراب را
تحمیل نکنند و اگر آبی برای شما نمیآورند کوزه را هم نشکنند تا شاهد کاهش
اختلالات روانپزشکی باشیم.»
اما هاشمی در حالی از موضوع اظهارنظر
شخصیتها در غیر حوزه تخصصیشان با چنین لحن تندی گلایه میکند و در تلهای
که خود از آن بیزاری میجوید گرفتارشده که اخیراً در حوزه استحفاظی وی
چالشهای مختلفی به وجود آمده است که وزیر بهداشت آنها را بیپاسخ گذاشته
است.
موضوع روغن پالم که پیشازاین قاضیزاده آن را بهشدت مضر
دانسته بود و رئیسجمهور در سفر به مالزی آن را سالم توصیف کرده بود یکی از
موارد مربوط بهسلامت مردم است که آقای وزیر آن را بیپاسخ گذاشت.
ماجرا
ازاینقرار بود که در دو سال گذشته برخی شرکتهای لبنی از روغن پالم در
محصولات خود استفاده میکردند که وزیر بهداشت در موضعی منفی نسبت به این
کار گفت: «روغن پالم به دلیل نوع کیفیتی که دارد، برای سلامتی مضر است و
تخلفات موجود نشان میدهد که به جای چربی طبیعی از بدترین نوع چربی صنعتی
استفاده کردهاند.» اما چندی پیش رئیس دولت یازدهم در دیدار با نخستوزیر
مالزی برخلاف نظر وزیر بهداشت بیان کرد که «مالزیاییها از این روغن
استفاده میکنند و سلامتی آنان نیز خوب است، برای تبیین ویژگیهای این روغن
از لحاظ سلامتی، ما منتظر سفر هیئتی از طرف مالزی به ایران هستیم.»[۲]
آقای هاشمی؛ ایکاش به جای انتقاد از سردار حرم درباره روغن پالم به مردم راست میگفتید
حال
سؤال مهمی که به وجود میآید این است که موضوع سلامت مردم دراینبین چه
میشود و چرا وزیر بهداشت در موضوع تخصصی خود به میدان نمیآید و درستی
سخنان دو سال پیش خود را به جای اظهارنظر درباره مواردی که در حوزه تخصصی
وی نیست، ثابت نمیکند و چرا به جای داد بر سر سردار قلم و حرم و علم، بر
سر رئیس خودش فریاد نمیکشد؟
موضوع دیگر به مسئله واکسنهای
آنفلوانزا مربوط است که شایعاتی در مورد کیفیت آن به وجود آمد. وزیر بهداشت
در اینجا نیز به دفاع از محصولات پزشکی و صنف بهداشت پرداخت و حتی در این
زمینه از رهبر معظم انقلاب برای پیشبرد اهدافش استفاده کرد. قاضیزاده
هاشمی درحالیکه بیان میکرد شأن وزیر بهداشت بیش از آن است که برای فروش
تعدادی واکسن در انبار مانده تبلیغات کند، در اقدامی قابلتأمل بیان داشت:
«مردم همان واکسن آنفلوانزایی را تزریق میکنند که رهبری تزریق کرده
است.»[۳]
وزیر بهداشت در اینجا نیز به قول خودش برای چند واکسن در
انبار مانده خارج از حوزه تخصصی خود عمل کرد و وارد حوزه امنیت سلامت رهبر
انقلاب شد که از فردی در سطح جایگاهی وی کاملاً بعید است. باید از وزیر
بهداشت پرسید که این حوزه چه ارتباط به وی داشت که تا این سطح با
بیمبالاتی و سهلانگاری به فرض صحت آن، اسرار محرمانه نظام را برای موضوع
دسته چندمی فاش میکند؟
قاضیزاده هاشمی به عنوان فردی که بایستی با
اظهارات خود نسبت به ایجاد سلامت روانی و سلامت تغذیه مردم ایران کوشا
باشد بعضاً در حوزه تخصصی خود مانند محصولات تراریخته پاسخ صریحی به مردم
نمیدهد و تنها از این محصولات دفاع کرده و مضرات آن را شایعاتی آمیخته به
غرض توصیف میکند.[۴]
به نظر میرسد وزیر بهداشت بایستی مردم را
محرم دانسته و در مورد سلامت آنها به جای گلایه از خطبا و ائمه جمعه و
دادن نسبتهای ناروا با آنان که در حوزه تخصصی وی نیست پاسخگوی مردم باشد.
البته سال پایانی دولت است و بعضاً دیده میشود که سخنان جنجالی و حاشیه
محور با اهداف سیاسی، تبلیغی و انتخاباتی از سوی سیاستمداران برای جلب
افکار عمومی و بعضاً انحراف اذهان از موضوعات مهم دیگر ایراد میشود اما
باید گفت که حوزه بهداشتی و سلامتی مردم جایگاه بسیار خطیری است که به یک
متخصص سلامت نیاز دارد نه یک سیاستمدار.
[۱]- http://www.mashreghnews.ir/fa/news/۶۴۴۶۰۵
[۲] -http://www.mashreghnews.ir/fa/news/۶۴۱۳۹۷
[۳]- http://www.asriran.com/fa/news/۴۹۹۴۷۱
[۴] -http://www.mashreghnews.ir/fa/news/۶۴۴۶۰۵
توجه توجه!
علامتی که هم اکنون میشنوید اعلام خطر یا وضعیت قرمز است و معنا و مفهوم آن این است که حمله هوایی دشمن قطعیاست.
این
عبارات دلهره آور و آشنای فضای رسانه ای دهه شصتِ ایران بود که به
دنبال آن اصواتی درد آور در فضای شهر میپیچید.
صدای
مهیب شکسته شدن دیوار صوتی توسط هواپیماهای جنگنده و گاهی شنیده
شدن صدای انفجار سهمگین و آژیر ماشینهای اورژانس که برای انتقال
مصدومین و یا جان باختهگان، خود را به صحنه میرساندند و در
نهایت صدای ناله و شیون مردمی که قربانیانشان را با چشمانی اشک بار
بدرقه میکردند.
دیدن تصاویر شهدا و پیکرهای آغشته به
خون کودکان و زنان بیدفاع، در ویرانهی شهرها، خواب آرام را از
چشمان مردم میربود و لحظه به لحظه آتش خشم و نفرت نسبت به این دشمن
جنایتکار متجاوز، در دلهای مردم شعلهور میشد.
سالها گذشت
و همه این صداها در هیاهوی زندگی مدرن امروزی به فراموشی سپرده
شد. جنگ سخت گذشت و همه این دردها و مشقتها خاطره ای شد در لابه
لای صفحات کتاب دفاع مقدس.
اما امروز...
امروز جنگ مدرن و
کشتار با ابزاری نوظهور، رنگ و بویی دیگر دارد. جنگ نرمی که در آن
دشمن وحشی خونخوار، باظاهری مهربان و صلح طلب با نرم افزارهای اغواگرش
ملت را با خواست و تمنای خودشان به مسلخ میبرد.
امروز به جای
هواپیماهای پر سر و صدا و رعب آور جنگی، هواپیماهای کاغذی و سفید،
(تلگرام) بر فراز آسمان آبی شهرهایمان آرام و نرم به پرواز در آمده و
مردم با آغوشی گشوده آنها را تا پستویخانهها و خلوتگاههای خود
مهمان میکنند.
اما مگر این ابزار، ادوات مدرن همان خصم قسم
خورده دیروز نیست که در سردشت، پاوه و حلبچه... هزاران زن و کودک
بی دفاع را قتل عام کرد؟!
جنگ نرم امروز، قتل عام افکار و
اندیشههاست، کشتاری بدون خونریزی که این بار همان جانیان خونخوار، به
جای بهرهگیری از توپ و تانک و مسلسل ، با ابزار مسحورکننده و جذاب
خود، با ذبح تفکر دینی و تغییر سبکزندگی، جسم خاکی مردم را به
خدمت گرفتند.
در این عرصه نابرابر، دود و خون و گلوله،
جای خود را به بزم وشادی و رقص و طرب داد و قربانیان آن مصداق
بارز کلام امیرالمومنین ( ع) شدند که فرمودند: «... و ذلک میتُ
الاحیاءِ» (نهج البلاغة: خطبه ی ۸۷)؛ و اوست مرده ای در میان
زندگان....
و چه خالیست جای غیور مردان مدافع این آب و خاک در عرصه فضای مجازی!
کجایند
سرداران قرارگاه فرهنگی کشور (شورای عالی انقلاب فرهنگی)... کجایند
پاسداران غیور و مدافع این مرز و بوم(اطلاعات سپاه) کجایند سربازان و
حافظان جان و ناموس این ملت (وزارت اطلاعات) کجایند حارثان امنیت (شورای
عالی امنیت ملی) کجایند متولیان و فرماندهان اصلی فضای مجازی (شورای
عالی مجازی)...
دریغا که در این جنگ ناجوانمردانه دشمن از
معبر فضای مجازی شبیخون زده و هزاران هزار افسوس که پرچم سفید تسلیم با
دستهای پنهان نفوذ از سوی برخی متولیان امر بالا رفته...
اما دشمن همچنان در حال قتل عام است و وضعیت همچنان قرمز...
پس از انقلاب اسلامی ایران، یکی
از مسایل بحثبرانگیز قانونهایی است که ریشه در دین دارند و در جوامع
غیردینی مشابه آنها وجود ندارد؛ به عنوان مثال، قوانین مقابله با قتل، دزدی
یا جرایم اقتصادی در همه کشورها وجود دارد؛ منتها در کشورهای اسلامی حد و
تعزیر آن بر اساس دین تعریف میشود و در کشورهای دیگر بر اساس فلسفههای
انسانی. اما قانونی مثل حجاب یا مقابله با روزهخواری آشکار قانونی کاملا
اسلامی است که مشابه غیردینی و غیراسلامی در کشورهای دیگر ندارد. بنابراین،
مهمترین وجه تمایز یک حکومت دینی با انواع حکومت غیردینی در مبانی
قانونگذاری است که میبایست بر مبنای دین و فلسفه دینی صورت پذیرد؛ و
مهمترین نمود این تفاوت در قوانین کاملا اسلامی مانند قانون حجاب اجباری
است. در ادامه این مطلب را به نقل از مجله دخت ایران بخوانید.
حجاب
اگر چه «اقدامی» فردی است، اما تبعات و اهداف آن جمعی است و همانطور که در
این مطلب آمده، حکومتی که بر اساس دین اسلام شکل گرفته، موظف به وضع
قوانینی برای رعایت حجاب در سطح جامعه میباشد. نکته بسیار مهم در این میان
اینجاست که نه میزان دینداری همه مردم در یک جامعه دینی و حکومت اسلامی
یکسان است و نه همه مردم مسلمان هستند. در نتیجه، وجه اشتراک مردمی که در
سایه نظام جمهوری اسلامی ایران و حکومت اسلامی زندگی میکنند، مسلمان بودن
نیست، بلکه همچون جوامع غیردینی «قانون» وجه اشتراک تمام مردم به شمار
میآید؛ بنابراین، به جای نگاه فردی یا اخلاقی و دینی به مساله حجاب،
ضرورتا میبایست نگاه قانونی و قانونمدارانه به این موضوع داشت.
با
توجه به مقدمه فوق، اشکالات جدی در اقداماتی که طی بیش از سه دهه از زمان
انقلاب اسلامی بهمن ۵۷ تاکنون در خصوص حجاب صورت گرفته وجود دارد که در
ادامه به آنها میپردازیم. اشکالاتی که باعث شده بحث حجاب در ایران در یک
وضعیت بلاتکلیف و نامشخص قرار گیرد؛ شرایطی که نه حجاب اجباری به چشم
میخورد و نه آزادی حجاب!
قانون گذاری
ابتداییترین اشتباهات را
باید به قانونگذاران نسبت داد. زمانی که اوایل انقلاب اسلامی، امام خمینی
در خصوص ضرورت حفظ حجاب اشاراتی داشتند، تنها کاری که مجلس شورای اسلامی
انجام داد، تصویب حدود تعزیر بیحجابی بود که فاقد شفافیت و دقت بود. عدم
شفافیت آنجا بود که تعریف مشخصی از حجاب و بیحجابی ارائه نشده بود؛ عدم
دقت نیز در آنجا نمود داشت که نه ضمانت اجرایی برای این قانون لحاظ شده بود
و نه مرجع نظارت و تصمیمگیری در خصوص شیوه اجرای این قانون مشخص شده بود.
در
سالهای اخیر نیز، شورای عالی انقلاب فرهنگی وارد میدان شد که مصوبات آن
به عنوان سند بالادستی، حکم قانون دارد و لازمالاجراست؛ اما این شورا نیز
قانونی برای «ترویج حجاب و عفاف» تصویب کرد، نه قانونی برای رعایت حجاب. در
این میان، مصوبه شورا بیش از بیست نهاد دولتی و حکومتی را موظف به اقدامات
مشخصی نمود که تنها نیروی انتظامی با راهاندازی گشت ارشاد تلاش نمود نقش
خود را ایفا کند – نقد عملکرد گشت ارشاد فرصت مقتضی خود را میطلبد. به
بیان دیگر، مصوبه شورا نیز توجهی به جایگاه قانون به عنوان وجه اشتراک مردم
نداشته و تنها به دنبال ترویج وجه فردی حجاب در میان مردم است.
حجاب؛ قانون مدنی یا اخلاقی؟
نظارت و اجرا
مشکل
نظارت بر قانون، تنها به مساله حجاب محدود نمیشود. متاسفانه جایگاه قانون
در ایران، به نحو شایسته شناخته نمیشود. بخشی از این مشکل به فرهنگسازی
برای حاکمیت قانون و بخشی به عملکرد مسئولان در حفظ قانون و شان آن باز
میگردد. به عنوان مثال، قوانین راهنمایی و رانندگی همانقدر قانون هستند که
قانونی در مقابله با دزدی و قتل! اگر طبق قانون پرهیز اختلاس و
رانتخواری، تعرض به حقوق دیگران، تجاوز و... ضروری است، رعایت حجاب و
قوانین راهنمایی و رانندگی نیز قانونی و ضروری است. متاسفانه فرهنگ
قانونمداری در ایران هنوز جانیافتاده است.
بدتر از آن اینکه، نیروی
انتظامی که ناظر و حامی قانون است، عملکرد ضعیفی در این خصوص دارد. در
حالی که یک پلیس باید نگاه جامعی به قانون داشته باشد، معمولا نیروی
انتظامی ایران به صورت مقطعی و موسمی به برخی قوانین حساسیت نشان میدهد.
به عنوان نمونه، گاهی بر بستن کمربند ایمنی تمرکز میکنند، گاهی بر سرعت
غیرمجاز و گاه حجاب و پوشش زنان. طرحهای ضربتی ضرورتا بد نیستند؛ اما مشکل
آنجاست که پلیس نگاهی موردی و محدود دارد و معمولا خارج از این بازه زمانی
حساسیتی روی این تخلفات ندارد. اگر مثلا طی یک طرح با نبستن کمربند برخورد
میکنند، در صورتی که در حال مکالمه راننده با تلفن همراه معمولا پلیس
حساسیتی ندارد؛ چرا که این بازه زمانی مربوط به تخلف دیگری است!
این
نگاه از آنجا نشات میگیرد که قانون به حاکمیت خود در جامعه نرسیده است و
بسیاری از مسئولان و ناظران نه اهتمام جدی دارند و نه خود قانون را چندان
جدی میگیرند. جالب اینجاست که از آنجایی که در حکومت اسلامی، قوانین مبتنی
بر شریعت اسلامی تصویب میشوند، جایگاه شرعی نیز پیدا میکنند؛ کما که
امام خمینی (ره) و مقام معظم رهبری به عنوان رهبران و بسیاری از مراجع معظم
تقلید تبعیت از قانون را واجب شرعی میدانند. بنابراین، علاوه بر دقت در
قانونگذاری، نظارت بر قانونمداری و حسن اجرای قانون نیز اهمیت دوچندانی در
جامعه ما دارد. این نظارت میبایست با اهتمام و جدیت تمام صورت پذیرد تا
علاوه بر قانون حجاب، تمامی وجوه قانون مورد احترام و اجرا قرار گیرند.
فرهنگسازی
در
زمینه فرهنگسازی برای ترویج قانونمداری، به دلیل مشکل فوق، نه تنها
اقدام صحیحی صورت نگرفته است، بلکه نسبیگرایی مسئولان باعث شده تا به جای
فرهنگسازی، ارزشهای اجتماعی که منجر به قانونمداری میشود نیز از بین
برود. مهمترین آسیبها در این زمینه از سوی صدا و سیما و سینما بر پیکره
فرهنگ اجتماعی مردم وارد آمده است. تصویری که از حجاب در سینما و تلویزیون،
به عنوان «دانشگاه عمومی» و تاثیرگذارترین رسانه در ایران، ارائه شده است
تصویری نسبی و از سر اجبار است که الگوهایی متناقض و متضاد در اختیار مخاطب
میگذارد. این افراط و تفریطها و بلاتکلیفیها تا آنجاست که صدا و سیما
مجبور میشود تولیدات خود را سانسور نماید! علاوه بر این، الگوهایی که
گهگاه برای ارائه تصویری از حجاب یا زن محجبه ارائه شده است، بازیگرانی
بودهاند که تصاویر بیحجاب و اصطلاحا بدحجاب آنها نیز منتشر شده و مخاطب
را با دوگانگی و تناقض روبرو میکند.
راهکار پیشنهادی
با بررسی
اشکالات عمده در خصوص قانون حجاب، باید دید چه اقداماتی میتوان جهت
شفافسازی و اصلاح وضعیت انجام داد. همانطور که در این شماره آمده است،
حکومت اسلامی وظیفه دارد حفظ حجاب در جامعه را تضمین نماید و مهمترین ابزار
برای این مهم، ابزار قانون است.
بنابراین، اولین قدم تصویب قوانینی
دقیق و شفاف در خصوص حجاب است که در آن حد و حدود حجاب برای مسلمانان،
غیرمسلمانان و اتباع غیرمسلمان خارجی که وارد ایران میشوند، به تفکیک
تعیین شده باشد. علاوه بر این، مرز عدم رعایت حجاب و جریمهها و تعزیراتی
که برای آن لحاظ میشود نیز باید به روزرسانی و واقعبینانه شود.
قدم
دوم، قانونگذاری در حوزه مسایلی است که تاثیر مستقیم و غیرمستقیم بر عفاف و
حجاب میگذراند. به عنوان مثال واردات لباسهایی که با نفس مساله حجاب
تناقض دارند، برنامهها و اقداماتی که به ترویج بیحجابی و بیحیایی
میپردازند، و اقلامی که ماهیتا و اصالتا کاربرد خلاف عرف و شرع دارند باید
با قانونگذاری دقیق و صریح مورد توجه و برخورد قرار گیرند.
قدم
سوم، تصریح در ضمانت اجرای قانون و نظارت بر حسن اجرای آن است. یعنی هم
مجریان و هم ساز و کارهایی که طبق آن از اعمال سلیقه و کارهای کلیشهای و
نسبی پیشگیری شود باید به دقت تعیین شوند. علاوه بر این، نیروی انتظامی به
عنوان پاسدار قانون، میبایست نیروهای خود را به نحوی تربیت نماید که
جامعنگر باشند و در عین حال که در مقابله با سرقت و امثال این جرایم جدیت
دارند، در مقابله با عدم رعایت حجاب نیز اهتمام جدی داشته باشند.
قدم
چهارم، فرهنگسازی برای قانونمداری است که اهتمام جدی مسئولان و رسانهها
را میطلبد. از آنجایی که قوانین حکومت اسلامی با شرع اسلامی تطبیق یافته و
از تنفیذ شرعی برخوردارند، قانون میبایست به عنوان فصل خطاب و وجه اشتراک
تمامی مردم کشور شناخته شود. در این فرهنگسازی، ترویج الگوی صحیح حجاب
نیز باید مورد ملاحظه باشد. متاسفانه تاکنون این الگوسازیها به نحوی پیش
رفته است که بر خلاف نگرش اسلامی، در میان افکار عمومی تنها «چادر» به
معنای حجاب شناخته شده است و هر کس «چادر» نداشته باشد، بیحجاب یا بدحجاب
تلقی میشود.
اما مهمترین قدم، توجه به نقش مردم است. با ارائه
الگوی صحیح و شفاف از حجاب و فرهنگسازی برای رعایت آن، میبایست زمینههای
امر به معروف و نهی از منکر توسط مردم نیز آماده شود. بنابراین، علاوه بر
قوانینی که پیشتر ذکر شد، ضروری است قوانینی تصویب شود تا مردم بتوانند به
مسئولیتهای اجتماعی خود برای نظارت بر اجرای این قانون (و قوانین دیگر)
عمل کنند و حافظ فرهنگ و قانون مملکت خود باشند. این امر مستلزم تصویب
قوانینی کاملا شفاف و جزیینگر است که از بروز مشکلات در اجرای این امر
جلوگیری نماید.
حاج مهدی سلحشور که ایامی را در
سوریه و در جمع مدافعان حرم بوده است دلنوشته ای برای یکی از شهدای مدافع
حرم نوشته است که در زیر می خوانیم:
"باز هم قصه پرواز و رهایی از قفس...
آسمانی شدن عدهای و زمینگیر شدن عدهای دیگر...
آنان
که دل به این دنیای فانی نبستند و تنها به شوق پرواز، این چند روزه را
طاقت آوردند. مرغان باغ ملکوتی که هیچگاه راضی به زندگی در قفس تنگ دنیا
نشدند و برای رهایی از زندان تن آرام و قرار نداشتند و الحق و الانصاف سعید
از آن دسته بچهها بود.
از اولین باری که سعید را در سوریه دیدم
به دلم برات شد چند روزی بیشتر مهمان ما نیست، طوری از شهادت صحبت میکرد
که یک عاشق از گمشدهی دیرینش صحبت میکند.
سعید جان!
ظاهر آرام و متینت و خوش خلقی و تبسم زیبای همیشگیات، هیچگاه نتوانست درون متلاطم و بیقرارت را پنهان کند،
و چه زود به آرزویت رسیدی...
هنیئاً لک!"
مسأله امر به معروف و نهی از منکر یک وظیفه همگانی است.«کلکم راع وکلکم
مسؤول عن رعیته.» پیامبر اعظم(ص) فرمود: « همه شما مسئولید و نسبت به
زیردستان خود وظیفه دارید!» امر به معروف و نهی از منکر اساس همه اصلاحات
است و ضامن بقای دین. به گفتۀ شهید مطهری:«امر به معروف و نهی از منکر،
یگانه اصلی است که ضامن بقای اسلام و به اصطلاح علت مبقیه است. اصلا اگر
این اصل نباشد اسلامی نیست، رسیدگی کردن دائم به وضع مسلمانان است. آیا یک
کارخانه بدون بازرسی و رسیدگی دائم مهندسان متخصص قابل بقاست؟! اصلا آیا
ممکن است یک سازمانی همینطور به حال خود باشد، هیچ دربارهاش فکر نکنیم و
در همین حال به کار خود ادامه دهد! ابدا. جامعه نیز چنین است؛ یک جامعه
اسلامی اینطور است، بلکه صددرصد برتر و بالاتر.»
همه نیکیها و حتی
جهاد با آن عظمتش در مقابل این فریضه الهی، چون یک قطره در مقابل دریاست.
امام علی(ع) فرمود: و ما اعمال البر کلها و الجهاد فی سبیلالله عندالامر
بالمعروف و النهی عن المنکر الا کنفثه فی بحر لجی. تمام کارهای نیک(حتی)
جهاد در راه خدا، در برابر امر به معروف و نهی از منکر، چون آب دهانی
(قطرهای)، در برابر دریایی پهناور است.
امام باقر(ع) علت این عظمت
و جایگاه رفیع امر به معروف را چنین بیان میفرماید: «... چون در پرتو امر
به معروف و نهی از منکر، فرائض بر پا، راهها امن، کسبها حلال، مظالم به
صاحبانش بازگردانده، زمینآباد، حق از دشمنان گرفته میشود و امر(حکومت)
تحکیم مییابد.» امروز یکی از راهکارهای دشمن خصوصیسازی دین و جدا کردن
دین از سیاست و جامعه و محصور کردن آن به درون خانههاست. و این یعنی
مبارزه علنی با امر به معروف و نهی از منکر. بدین معنی که شما به عنوان یک
مسلمان حق نداری دیگران را از فساد و فحشاء و منکر نهی کنی و با میکروبها و
منکرات و گناهان جامعه مبارزه نمایی، چون به حریم خصوصی آنان گام
نهادهای؟ وقتی چنین شد و امر به معروف جای خود را به ترویج به منکر و
زشتیها داد، گناهان عادی و حتی قانونی میشوند، قبحشان از میان میرود و
جامعه گناهآلود به آبشخور شیطان تبدیل میگردد.
بنابراین امر به
معروف و نهی از منکر که دشمن به سوی آن نشانه رفته، یعنی مراقبت دائم از
مؤمنان، جامعه دینمداری و ارزشهای معنوی، اخلاقی و استواری انقلاب اسلامی
و حفظ بسترهای سعادتخیز و تضعیف جبهۀ کفر و نفاق. احیای این اصل به عنوان
یک راهکار مهم در تقابل با ناتوی فرهنگی، فقط وظیفه دولت و حکومت نیست، یک
وظیفه و فریضه همگانی است که باید برای سالمسازی محیط زیست خود و ریشهکن
کردن منکرات و فساد میکروبهای مسری گناه، بسیج شوند، وگرنه همه ضرر آن را
خواهند دید. شما اگر در کشتی نشسته باشید، و فردی بخواهد کشتی را سوراخ
کند، آیا به او اجازه میدهید؟! هرگز! چون میدانید سوراخ شدن کشتی، غرق
شدن تمامی سرنشینان کشتی را درپی دارد.
بر همین مبنا یکی از اصول
در قانون اساسی جمهوری اسلامی ایران، اصل نظارت همگانی است وهفته اول
محرمالحرام هر سال به نام هفته امربه معروف و نهیاز منکر نامگذاری شده
است و در تقویمها به مدد پیگیری مراکزی که قرار است به دنبال همگانی کردن
این فریضه مهم -که از آن به عنوان امالفرایض یاد میشود- ثبت شده است. اما
صد البته که ماحصل این رویداد تقویمی نباید صرفاً به ارائه گزارش کار یعنی
همان برگزاری مسابقه و چاپ بورشور و بنر و .... منحصر شود؛ همانند داستان
همان جمله معروف «خواهرم رعایت حجاب الزامیاست» که در مکانی نصب میشود و
بسیاری از مراجعین بیحجاب آنرا فوت آبند و خلاص!
شاید نقطهی تلاقی
«ایمان به اسلام» و «انقلابی بودن»، رکن واجب، اما فراموششده و مهجور
«امر به معروف و نهی از منکر» باشد. رهبر انقلاب در این خصوص فرمودهاند:
«دشمن از راه اشاعهی فرهنگ غلط -فرهنگ فساد و فحشا- سعی میکند جوانهای
ما را از ما بگیرد. کاری که دشمن از لحاظ فرهنگی میکند، یک «تهاجم
فرهنگی»، بلکه باید گفت یک «شبیخون فرهنگی»، یک «غارت فرهنگی» و یک «قتل
عام فرهنگی» است. امروز دشمن این کار را با ما میکند. چه کسی میتواند
ازاین فضیلتها دفاع کند؟ آن جوان مؤمنی که دل به دنیا نبسته، دل به منافع
شخصی نبسته و میتواند بایستد و از فضیلتها دفاع کند. کسی که خودش آلوده و
گرفتار است که نمیتواند از فضیلتها دفاع کند! این جوان بااخلاص میتواند
دفاع کند. این جوان، از انقلاب، از اسلام، از فضایل و ارزشهای اسلامی
میتواند دفاع کند. لذا، چندی پیش گفتم: «همه امر به معروف و نهی از منکر
کنند.» الآن هم عرض میکنم: نهی از منکر کنید. این واجب است. این مسئولیت
شرعی شماست. امروز مسئولیت انقلابی و سیاسی شما هم هست.»
بیتردید«ناتوی
فرهنگی» برای رسیدن به اهداف خود از همه تواناییها و شیوهها و راهکارها
استفاده میکند و هدف او انهدام عقبه نظام اسلامی و دین و اخلاق مردم جهت
براندازی نرم از طریق بیمحتوا کردن جمهوری اسلامی میباشد. دشمن در عرصه
فرهنگی درپی اندلسی دیگر است تا به آسانی سنگرهای از پیش تعیین شده را فتح
کند. آنچه در این نبرد کارساز است، جهاد فرهنگی با امربهمعروف و نهی از
منکر است. جهادی که خانه نفوذیهای لیبرال مسلک را برسرشان خراب خواهد کرد.
پس بسمالله!
شریف قنوتی کیست؟
او
نخستین روحانی مجروح و اسیر جنگ تحمیلی، نخستین روحانی شهید دفاع مقدس،
نخستین نماینده امام خمینی(ره) که در جنگ به شهادت رسید، نخستین فرمانده
شهید جنگ های چریکی و پارتیزانی، تشکیل دهنده گروه های مسلح به امر امام
خمینی ـ رحمت الله علیه ـ در سال 1342، نخستین برگزار کننده تظاهرات در
شهرستان بروجرد تا جایی که به عنوان رهبر انقلاب بروجرد معرفی شد، نخستین
تشکیل دهنده ستاد پشتیبانی از جبهه های جنگ و حمایت از جنگ زدگان در
بروجرد، نخستین ارسال کننده محموله های تدارکاتی از بروجرد به مناطق جنگی
به ویژه خرمشهر، نخستین گروه اعزامی از بروجرد به خرمشهر جهت دفاع ازشهر و
نخستین گروه مدافع در خرمشهر به نام «لشکر الله اکبر» که همراه برادران
ارتشی و سپاهی به مدت 35 روز مقاومت کردند.
از تولد تا دوران مبارزه:
شهید
شریف قنوتی در سال 1313 در اروندکنار از توابع آبادان دیده به جهان گشود.
در اطاعت از پدر و مادر، کم نظیر بود. اهل دعا، قرآن و مناجات بود. پدرش
شیخ محمود و عمویش شیخ عبدالله استاد اسلامی وقتی چنین دیدند او را به حوزه
علمیه آبادان فرستادند.
دو
سال در آن حوزه بود، سپس به بروجرد رفت و از اساتید مجرب آن دیار بهره ها
گرفت و از محضر مرحوم آیت الله العظمی حاج آقا حسین بروجردی استفاده کرد و
سپس در قم رحل اقامت افکنده و در محضر امام خمینی(ره) و مرحوم آیت الله
العظمی گلپایگانی فقه و عرفان را آموخت و همزمان با تحصیل، مبارزه با ظلم
را آغاز کرد تا جایی که از یاران عالی قدر شهید نواب صفوی گشت و در آن ایام
در زندان اوین مدت شش ماه زندانی شد.
پس از شهادت نواب صفوی در مبارزه با طاغوت، به امام خمینی ـ رحمت الله علیه ـ پیوست تا جایی که او را به عنوان نواب ثانی لقب دادند و در یاری امام چنان ایستادگی کرد و پیروی نمود که می گفتند: شریف قنوتی در امام خمینی ذوب شده است. منبرهایش کوبنده و حماسی بود. با کمال شهامت و شجاعت در منبرهایش شاه را مرجانه خطاب می کرد و به او یزیدبن معاویه دوم می گفت.
نخستین پایه گذار جنگ های چریکی
شاید
به جرأت بتوان گفت شهید شریف قنوتی، نخستین پایه گذار جنگ های چریکی در
خرمشهر بود. در حالی که نیروهای مردمی با پیروی از دستور امام خمینی ـ رحمت
الله ـ برای مقابله با دشمن و دفاع از انقلاب اسلامی و کیان کشور به طور
داوطلب وارد خرمشهر می شدند، شهید شریف قنوتی با تشکیل گروه های چریکی، به
آنها آموزش های خاص مقطعی می داد و آنها را در مکان های حساس خرمشهر مستقر
می کرد. او با توجه به امکانات محدود، با عملیات های ایذایی و بازدارنده،
تلاش داشت جلو تصرف خرمشهر را بگیرد.
از این روی، با انسجام
نیروهای داوطلب و مردمی و آموزش آنها، به ارتش مجهز عراق حمله می کرد و در
حد توان خود، نیروها و امکانات موجود دشمن را به صورت مقطعی به عقب می
راند.
شناخت شهید شریف قنوتی از وضعیت خرمشهر در آن دوره زمانی به
اندازه ای بود که فرماندهان دسته یا گروهان های اعزامی به خرمشهر، درباره
نوع درگیری با دشمن و ادوات زرهی آنها و شیوه انهدامشان، از شهید شریف
قنوتی یاری می گرفتند.
مقاومت دیگر فایده ای ندارد
آقای رضا آلبوغبش، اهل خرمشهر، از رزمندگان مقاومت خرمشهر می گوید:
«..
شب را تا صبح همراه شیخ شریف در کوچه و خیابان در اطراف شاه آباد قدیم،
پشت پلیس راه با عراقی ها درگیر بودیم. صبح که شد، از عراقی ها خبری نبود.
خیال کردیم که آنها عقب نشینی کرده اند. در صورتی که در خانه های پیرامون
کمین کرده بودند. عراق نیروهای زبده اش را وارد میدان کرده بود. آنها بدون
داد و فریاد و با حرکت دست با یکدیگر ارتباط برقرار می کردند. با توجه به
قضایایی که در حضور بنی صدر پیش آمد، به شیخ گفتم: «مقاومت دیگر فایده ای
ندارد.»
گفت: «تو که می گفتی نمی ترسم!... تو هم جا می زنی؟»
همراه
شیخ به طرف مسجد جامع رفتیم. شیخ نیروهای تازه نفس را فرستاد به محل
درگیری تا نیروهایی که تمام شب را جنگیده بودند لحظاتی استراحت کنند.»
شیرینی شهادت
روز
24 مهر 59 پس از اینکه در پاسگاه امیرآباد سرپایی چند لقمه غذا (سیب زمینی
کوبیده با گوجه) خوردم، دوباره همراه شیخ به سمت خرمشهر حرکت کردیم. در
بین راه شیخ، شیرینی خودش را که در پاسگاه به او داده بودند و نخورده بود،
از جیبش درآورد، و به من گفت: «این شیرینی را بخور».
گفتم: «من سهم شیرینی خودم را خورده ام، این مال شماست.»
شیخ
خنده ها و شوخی هایش با من زیاد شد، تا آن موقع سابقه نداشت که با من یا
کس دیگری شوخی یا مزاح کند. دست در گردن من انداخت و شیرینی را به من داد و
گفت: «این شیرینی شهادت من است. انشاءالله بخواست خدا، اگر سعادت داشته
باشم، امروز یا فردا به شهادت می رسم. لذا از شما می خواهم که اگر من رفتم و
تو زنده ماندی (و احتمال می دهم که تو زنده بمانی)، مواظب بچه ها باش!»
چون
پسر بزرگش محمد محسن مجروح و در آبادان بود و ایشان با اینکه مجروح بود،
برای حمل شهدا و مجروحین و کمک رسانی یک خودرو وانت در اختیارش بود و پسر
دیگرش محمد سعید هم در خرمشهر حضور داشت. من فکر کردم بچه های خودش را می
گوید. از این روی گفتم: «آقا کدام بچه ها؟»
گفت: «بچه های گروه الله اکبر را می گویم!»
درست 15 دقیقه بعد از این قضیه من و شیخ شریف اسیر عراقی ها شدیم.
ما یک خمینی را اسیر کردیم
به
همراه شیخ از پل گذشتیم و داخل خرمشهر شدیم. میدان فرمانداری را که دور
زدیم، یک تانک روبه رویمان بود. به علامت پیروزی انگشتمان را بالا بردیم و
سلام کردیم. آنها هم جواب سلام ما را دادند.
در خرمشهر تجهیزات
نظامی نداشتیم. ادوات جنگی ما عبارت بود از: سه سه فروند تانک فاقد مهمات.
چهار قبضه آرپی جی هفت و یک قبضه خمپاره انداز 60 میلی متری و تعدادی اسلحه
ژ-3 ویک نوع سلاح قدیمی به نام، ام یک (استفاده از سلاح ام یک هم خود
حکایتی دارد، که گاهی مجبور بودیم با پا روی گلنگدن برویم تا یک گلوله شلیک
کنیم) و از تکاوران عراقی کلاش های تاشو غنیمت گرفته بودیم، برخی که کار
با آنها را بلد بودند به دیگران هم یاد می دادند.
داخل خیابان چهل متری که شدیم، شیخ شریف گفت: «می ترسم خرمشهر سقوط کند و ما نزد مردم شرمنده شویم».
نزدیکی
های مقر گروه الله اکبر (مدرسه استثنایی سابق و بنیاد شهید کنونی) چند
نفر سرباز دیدیم. اول خیال کردیم ایرانی هستند بلافاصله به من ایست دادند و
به عربی گفتند: «قف!»
فریاد زدم: «اینها عراقی هستند.»
شیخ گفت: «با سرعت برو!»
... پدال گاز را فشار دادم . عقربه سرعت روی 90 کیلومتر بود، که ما را به رگبار بستند.
چند
گلوله به گردن و دست شیخ و یک گلوله هم به زانوی من اصابت کرد. من تعادلم
را از دست ندادم. شیخ شریف دست به اسلحه برد، اما فرصت نشد. در همین زمان،
یک گلوله آرپی جی7 به چرخ عقب ماشین اصابت کرد و منفجر شد. کنترل ماشین از
دست رفت و ماشین واژگون شد و پس از دو بار غلتیدن روی سقف به جدول کنار
بلوار برخورد کرد و باز هم به حالت اول برگشت.
تا خودمان را از
ماشین بیرون کشیدیم، عراقی ها از درون خانه ها بیرون دویدند. چند نفر به
سراغ من آمدند و یک عده عراقی هم به سراغ شیخ شریف رفتند. عراقی ها بیشتر
متوجه شیخ شریف بودند تا من آنها خیلی خوشحال بودند که شیخ شریف را اسیر
کرده اند. خیال می کردند، امام خمینی (ره) را اسیر کرده اند. آنها اطراف
شیخ را گرفته بودند و حوسه (رقص) و هلهله می کردند و فریاد می زدند:
«اسرنا الخمینی! اسرنا الخمینی! ما یک خمینی را اسیر کرده ایم.»
من را به باد کتک گرفتند. سه، چهار متر با شیخ فاصله داشتم. نگرانش بودم. تمام حواسم به او بود.
شیخ فقط می گفت: «الله اکبر- لااله الا الله...».
استقامت،
پایداری، شجاعت و مردانگی شیخ شریف در مقابل عراقی ها درآن لحظه انگیزه و
جرأتی دوچندان در من ایجاد کرد. هرچند مجروح بودم آنها بینی و کتفم را هم
شکستند، اما موفق نشدند زبان من را باز کنند! و بفهمند من، عربم یا عجم.
این فرمانده مقاومت است!
چندین
گلوله به بدن شیخ شریف اصابت کرده بود وخونی که از بدنش می رفت و به خاطر
بی خوابی شب ها و روزهای گذشته و تلاش های خستگی ناپذیر و مجاهدت ها و
سلحشوری ها و سخنرانی های پی در پی و گرسنگی و تشنگی، دیگر رمقی برایش
نمانده بود. با این حال، عراقی ها با اسلحه به پاشنه پای راست شیخ شلیک
کردند ولی این مرد شجاع چون کوهی ایستاد و با لحنی رسا به عربی فصیح به
عراقی ها گفت: "از خاک ما بیرون بروید، مگر ما همه مسلمان نیستیم؟"
عراقی
ها که مقاومت و شجاعت شیخ شریف را دیدند بیش از پیش عصبانی شدند و به دست
راست و پاشنه پای راست شیخ، شلیک کردند و گفتند: «هذا آیة المقاومة... این
فرمانده مقاومت است.»
سپس آنها شیخ را به رگبار بستند که پاهای این
روحانی بزرگوار سوراخ، سوراخ شد. پس از آن حدود ده نفر شیخ شریف را می
زدند. شیخ تکبیر «الله اکبر» می گفت و آنها می زدند.
عراقی ها همان
گونه که اطراف شیخ شریف (حوسه) هلهله و پای کوبی می کردند، عمّامه شیخ را
با سرنیزه برداشتند و به زمین انداختند و فریاد می زدند: «اسرنا الخمینی،
اسرنا الخمینی، ما خمینی را اسیر کرده ایم.»
اسارت شیخ برای آنها خیلی مهم بود.
ماهی در سال عزا را، ماتم را، اندوه را، اشک را، گریه را، سوگ را، حسین
علیه السلام را، خدا را! انسان را! تاریخ را!... انسان و خدا را! میانبری
کوتاه؛ ورود در سفینه نجات و رسیدن را.
اما هر محرم که میآید و
میگذرد و هرچه حسین علیه السلام به ما نزدیکتر میشود، ما از او
دورتریم! چه که نمیدانیم از کدامین حسین علیه السلام سخن میگوییم؟!
حسین علیه السلام کجای زندگیهای ماست؟!
اگر میپسندد زندگیهای
ما را، چرا مرگ هایمان هیچ شباهت و ربطی به عاشورایش ندارند؟! اگر درست
شناختهایم او را؛ چرا مانند او نیستیم؟! چرا میآید و به شتاب میرود و
هیچ توقف نمی کند؟ چرا هنوز هم همه جا برای او کربلاست؟!
چرا هنوز
هم هر کجایی که لحظهای درنگ کند خاکها غوغا میکنند و زرد رنگ
میشوند و غبارشان به سر و روی نازنینش مینشیند؟! غباری که علامت جفاست.
علامت وزیدن باد جفا از کوفهایست به وسعت جهان...
برای کدام
حسین علیه السلام میگرییم که دستههای عزاداری که خروش و غوغا و تقدسش
گبر را مسلمان میکرد، چه بسا بیرمق و بیحضور و بینورند و مشت مشت
بدحجاب که نور را میتارانند و ظلمت را دعوت میکنند و جوانان به جای
آنکه جمال محمدی علی اکبر کربلا را در آیینه قلب خود ببینند، چهرههای
شامی و بزک کرده و شیطانی میبینند و... بانوان محجبه... دیری است غل و
زنجیر بر دست و پا زندانی گناهان دگران محبوس خانههای خویشاند و در
خلوتشان ضجههای غریبانه دارند...
از مرام کدام حسین علیه السلام
نوحهها و مدیحهها میخوانند؟! حسینی که در واپسین لحظات حیات شریفش،
چون سپاهیان شمر به سمت خیام رفتند، فریادی بیرمق اما باشکوه برآورد
که: هنوز زنده ام کاری به خیامم نداشته باشید...
و زینب سلام
الله علیها... در هیچ صحنه و پرده این واقعه شکوهمند الهی، از حجاب خود
و قافله کوچک ستارههای سوخته غافل نشد. حجابی ظاهری که تکلیف و حق الهی
است و حجابهایی معنوی ورای این حجاب ظاهر که او را آن چنان ابهتی میبخشید
که ناگفته پیداست در اثر سلوک و عبودیت پنجاه و چند سالهاش بود و
صبر بیمانندش...
ماهی در سال عزا را، ماتم را، اندوه را، اشک
را، گریه را، سوگ را، حسین علیه السلام را، خدا را! انسان را! تاریخ
را!... انسان و خدا را! و باید پرسید فقط عزا را؟ فقط ماتم را؟ فقط
اندوه را؟ فقط سوگ را؟...
باید فریاد کرد: ماهی در سال عزای با
تامل و تعمق و اندیشه و تدبر را. گریه با فهم بسیط را. فهم چرایی کربلا
را. کربلای حسین علیه السلام را. حسین علیه السلام را... وگرنه کدام حسین
علیه السلام؟
حسینی که ساخته و پرداخته اذهان کند ما باشد که فقط
باید برای عجزش گریست و ثواب جمع کرد، هیچ شباهتی به آن حسین علیه
السلام که هر روز و هر شب و هر ساعت و هر لحظه میآید به شتاب و میگذرد،
ندارد... که اینگونه اصلا باید گفت کدام خدا؟!
خدایی که به
ازای اشک برای مصائب حسین علیه السلام ولو نفهمیم و ندانیم عاشورا یعنی چه
و حسین علیه السلام برای چه و با چه کیفیتی خون قلبش را اهدا نمود تا
دین محمدی صلی الله علیه و آله احیا گردد... بهشت را به گریه کنندگان
میدهد، خدای حکیمی که قرآن معرفی فرموده نیست!
خداوند اراده
کرد عاشورا را؛ تا پیغامش را از حنجره خونین و بریده حسین علیه السلام به
انسان و تاریخ برساند. خداوند اراده کرد محرم را، کربلا را، روضه
خوان ابی عبدالله علیه السلام شد و انبیاء عظام پای منبرش گریستند به
تفقه، به تدبر، به تفکر، به اندیشیدنی عبادت مانند و بالا رفتند...
بالاتر و بالاتر...
عرش معنا بر روی آب بنا شد... نه هر آب لایق آن
بود. اشکهای چشم انبیا و قدسیان ازلی عرش معنا را بالا برد. که حسین
علیه السلام هم شخصی است الهی قدسی، خاص و اعلی و بیمانند و هم شخصیت و
معنایی اعلی و ملکوتی که شالوده نظام هستی بر پایه فهم معنای کلمه «حسین
علیه السلام» شکل گرفته است...
منظومهای عجیب و پیچیده و محاط بر
هستی که راز بسط و گسترش جهانهاست! رازی زیبا که هنوز علم بشری به فهمش
نایل نگشته است... وگرنه این جهانها با این سرعت به کجا و با کدامین جذبه
گسترش مییابند؟ ذرات عالم یکدیگر را میرانند و از هم سبقت میگیرند
که به کدام مقصد برسند؟!
جز قلب تپندهی نظام آفرینش «حسین علیه
السلام»؟ همان گلوگاه سرخ که حنجرش، تریبون و بلندگو و مأذنهای شد تا
صدای خدا را به گوش بشر برساند... قلب تپنده ای که تمام ذرات عالم را
به خود میخواند. ورای جهانها... با جذبهای قدرتمند و باشکوه و معظم.
و
افسوس که او را درست نشناخته ایم. که اگر درست شناخته بودیم از خیل این
اجتماعات و دستهها و عزاداری ها، به اضطرار میرسیدیم... تا بیاید
موعود منتظر عجل الله فرجه و کاروان بشریت را و تاریخ را و انسان را در
وعده گاهی باشکوه به حسین بن علی علیه السلام برساند... که حسین علیه
السلام، گمشده انسانهاست...
که حسین علیه السلام، جامع الشتات است
در نظام هستی. مصداق اتم واحد بودن خدای تعالی... قیام او را نشناخته
ایم. یزید و ابن زیاد امروز با ماهواره و زندگیهای لوکس اشرافی و
بازیهای بیهوده زندگی در دنیای تکنولوژی مثلا مدرن و هزار ابزار
دیگر میان ما و فهم کلمه «حسین علیه السلام» فاصله و شکافهای بزرگ
انداخته اند...
وگرنه آنکه حسین علیه السلام را بشناسد دیگر از
دنیا کنده میشود... که حسین علیه السلام، گنجی تمام ناشدنی است. می
آید به شتاب و لحظه ای درنگ میکند و میپرسد: یا قوم ما یقال لهذا
الارض؟... از نسیمی که میوزد بوی جفای کوفیان میآید... و حسین علیه
السلام به همان شتاب که آمده... میرود... و تاریخ را و بشر را جا
میگذارد... نه! بهتر آنکه بگوییم فهم بشر از کلمه او جا میماند...
آنقدر
دور خودمان میچرخیم تا به استیصال برسیم... و کاش بجای این همه درجا
زدنها کمی فهم معنای محرم و یوم معظم عاشورا میکردیم ... که دل
نگرانیهای امروز زینب سلام الله علیها هنوز پابرجاست از رسیدن به خاک هر
کجای زمین که بوی جفای کوفیان میآید و صدای چکاچاک شمشیرها و ...
بدحجابی زنان و بیغیرتی مردان و غفلت مردمان از وعده الهی و غربت امام
زمان عجل الله فرجه و ...
زینب کبری سلام الله علیها، دل نگرانتر
از هر روزگار دگری، چشمی گریان از حال و روز مسلمانان عالم دارد... و
بچههای حسین علیه السلام، دل آشوب و متلاطم و طوفانی است جانهاشان از
غربتی که باز هم امام زمان علیه السلام را احاطه کرده است ...
عَزِیزٌ
عَلَیَّ أَنْ تُحِیطَ بِکَ دُونِیَ [لا تُحِیطَ بِی دُونَکَ ]
الْبَلْوَى وَ لا یَنَالَکَ مِنِّی ضَجِیجٌ وَ لا شَکْوَى ... محرم
میرسد... و از این همه سوگ و عزا و ماتم و گریه بدون تفکر و تامل و فهم
در کلمه «حسین علیه السلام» چیزی عاید تعالی و کمال بشری نمیشود...
میشود نور نوشید و نور شد اما ظلمتها نمیگذارند ... و ما هم چنان از
حسین علیه السلام جا میمانیم...
صدایی از دور میآید: بار بگشایید اینجا کربلاست...