بازندهها؛ به هر ساز میرقصند و با فساد مدارا میکنند
رسولالله صلیاللهعلیهوآله در
وصف دردهای بزرگ ما که امام خویش را گم کردهایم (یا بهتر آنکه ما از حضور
او گم گشتهایم) و در وصف عذابی که میکشیم از اینکه نمیتوانیم حق را
برپاداشته و باطل را نابود کنیم فرمود : «در آن دوران، قلب مومن در درون
خود مانند نمک در آب ذوب میشود زیرا زشتیها را میبیند و قدرت جلوگیری و
تغییر آن را ندارند. مومن در میان آنها با ترس و لرز راه میرود که اگر حرف
بزند او را میخورند و اگر ساکت شود، دق مرگ میشود!»
ساکت
نمیمانیم نه برای ترس از دق مرگ شدن از شدت غصهها... بلکه برای آتشی
گداخته که جانمان را میسوزاند و آرام و قرارمان را میگیرد...
ماجرا،
مهجوریت امر به معروف و نهی از منکر در آخرالزمان است. درست همانگونه که
آقایان و ائمه ما (علیهم السلام) وعده داده بودند که: «برای مردم روزگاری
میرسد که تنها همّ و غمشان شکم آنها، شرافتشان تجملات زندگی، قبله آنها
همسرانشان، دین و آئینشان دِرهم و دینارشان میباشد. آنها بدترین خلایق
هستند و نزد خداوند ارج و مقامی ندارند... سیاتی علیالناس زمان، یخیّر
فیه الرجل بین العجز و الفجور، فمن ادرک ذلک الزمان فلیختر العجز علی
الفجور!... باید امر به معروف کنید وگرنه بد کاران بر شما مسلط خواهند شد و
خوبان هرچه دعا کنند مستجاب نخواهد شد. خوشبختترین مردم در دنیا افراد
پست و نادان خواهند بود، که به خدا و رسولش ایمان نخواهند داشت... هنگامی
که ستم و تباهی فراوان شود، منکر آشکار گردد، امت من امر به منکر و نهی از
معروف کنند، امر به معروف و نهی از منکر را فراموش کنند...»
دروغ
نگفتهاند به ما و به ایشان نیز دروغ گفته نشده است و حق گفتهاند. و اینک
مصادیق عینی تمام این احادیث را میبینیم! ماجرا روشنتر و واضحتر از
توضیح و تشریح است... ماجرای سبک شمردن محرمات الهی!
اینکه
لابیگریهای فرهنگی – سیاسی به امری رایج بدل گشته است، شکی نیست... وقتی
زنگها به صدا در میآیند و پچ پچههای پنهانی، بدعتی نوین را پایه ریزی
میکند؛ بلاشک نفر سوم و یا چندم حاضر در آن لحظه شیطان است!
وقتی
پیاده لشگر شیطان تاب حرف حق را نمیآورند و یک نهی از منکر آنگونه آشفته
میکندشان که دست به دامن حاج آقاهای امام و انقلاب و جنگ دیده تسبیح به
دست میشوند تا به فتوای شریح گونهای چهره کریه و زشت خویش را شستشو
دهند!
همانها که بهشت شداد غربیها را در سر میپرورانند و کم کم
نمونههای ایرانی کن و اسکار و... را در ایران بازسازی میکنند و گمان
میکنند تهاجم فرهنگی رگ غیرت مومنین را آنگونه خشکانده که دیگر از هیچ
حنجرهای فریادی بلند نشود!
اما آنها که حافظه تاریخی خوبی داشته
باشند و هنوز رگههایی از غیرت در وجودشان پیدا شود، حواسشان آنقدر جمع است
که بدانند آنانکه دار این قالی را علم کردهاند و پیاده لشگر شیطان مشغول
بافتن و گره در گره زدن تار و پودش هستند، ناکجاآبادی چون جشن هنر شیراز
زمان طاغوت را هدف و منظور گرفتهاند!
مع الوصف چه جای تعجب دارد
اگر لثارات را که یک تنه برابر شبیخونهای دشمنان ایستاده، بازنده بخوانند و
افراطی بدانند و حرف حق تلخ و بدآیندشان باشد و دست به دامن این و آن شوند
که این فریاد را در نطفه خفه کنند؟!
مگر امیرالمومنین علیه السلام
نفرمود که: زمانهای بیاید که هر که امر به معروف کند، خوار شود و کسی که
مرتکب گناه شود مورد ستایش قرار گیرد...
چه جای تعجب اگر کسانی که
داعیه دینداری و شریعت داشتند، امر به معروف کنندگان را دعوت به توبه
کنند؟! که آخرالزمان آنگونه دوران تحیر است که گاهی شخص بی آنکه بداند و
بفهمد ضد باور و خط فکری خویش حرف میزند و عمل میکند و خودش هم متوجه
نمیشود که چه رودستی از شیاطین خورده است!
که امیرالمومنین
علیهالسلام فرمود: «شخص با ایمان در نزد آنها ضعیف و حقیر است و فرد
بافضیلت در چشم آنها پست و بی مقدار، ولی در مقابل شخص فاسق محترم و فرد
ستمگر مورد تعظیم و احترام است. ضعیف در بین آنها پایمال و قوی در نزد
ایشان صاحب اختیار است!»
آنچه رخ داد اگرچه یک سنتشکنی قبیح و یک
بدعت زشت بود که نهی از منکر کننده دعوت به توبه شود و به تعبیر بیان امام
صادق علیهالسلام «و رایت الآمر بالمعروف ذلیلا » گردد، اما این حسن را
داشت که تلنگری به وجدانهای خواب رفته بزند و خودیهایی که توسط
نخودهرآشهای خودباخته بی آنکه خود بدانند به دروازه خودشان گل بزنند و در
خوشبینانهترین حالت مومنین بدانند و بشناسند خواص بی بصیرت را...
حال
و روز و اوضاع به ظاهر هنرپیشهها و اهالی سینما و موسیقی و طرب و غنا و
فضای هنر مجهول الهویه هفتم، گواه آن است که بعضیها انگار خیلی دلشان برای
دوره سیاه و سرد و زشت و کریه طاغوت تنگ شده است و شبها را به آرزو و
سودای آن سر بر بالین میگذارند که صبح که بیدار شدند خود را در زمانهای
ببینند که به زباله دان تاریخ پیوست!
و کارشان از هزل و بیهوده گویی
گذشته و گاه تا آنجا ارج و قرب کذایی مییابند که ادبیات فاخر و عارفان و
ادیبان و مفاخر این خاک را به سخره میگیرند تا هنرنمایی کنند! (اشاره به
افاضات شرم آور آهنگساز دعوت شده به برنامه خنداونه درباره مولوی و اشعار
عرفانی او)...
آرزوست دیگر ! بگذار بکنند! آنچه در مومنین زیاد است،
صبر است... صبری که وقتی سرآید ژاله خون میشود خون جنون میشود و عهدی که
با روح خداوندی رضوان الله علیه بستهایم محکمتر میگردد.
این
روزها، کم نیستند مومنینی که اسماعیل در پی اسماعیل به میقات میفرستند و
حسین علیهالسلام را میبینند که صدای هل من ناصر میزند و جوانان مدافع
غیور برای دفاع از حریم اسلام از جان گرامی خویش میگذرند علی اکبر سان...
آن وقت اینجا و در ام القرای جهان اسلام کسانی از بدحجابها و پیاده لشگریان و مجریان امر و نهیهای شیطانی دفاع میکنند!
که
آن حضرات را سفارش میکنم به مطالعه وصیت نامههای شهیدان هشت سال دفاع
مقدس و شهیدان مدافع حرم؛ تا بشمارند چند بار در سطور وصیتنامههاشان به
حجاب توصیههای موکد کردهاند.
سفارش میکنم به شنیدن صحبتهای
همسران شهیدان مدافع حرم که حقیقتا تکان دهنده و انسان ساز است. سفارش
میکنم به ذرهای انصاف، ذرهای انصاف، و دریغ از انصاف! که نمیبینند
همین بدحجابیها و همین بیبندوباریها و همین شبیخون گسترده و سنگین
فرهنگی مسموم با جوانان انقلابی چه کرده و چگونه آنها را منزوی و غریب و
مهجور نموده است...
سفارش میکنم آنها را که فتوی میدهند تا قانون
خدا تعطیل گردد و آمران به معروف را به توصیههای عجیب و دور از انتظار،
تحقیر کنند؛ به اندکی فکر و تامل... تا بیندیشند این جبهه فعال مسموم ضد
اسلامی جز برابر خون شهدا و جز برابر باور منجی صف نکشیدهاند.
آنها
که با امر به معروف و نهی از منکر زاویه دارند، حتی اگر خود ندانند آبشخور
روحشان سلسله افکار حجتیهایهاست که به هر سازی میرقصند و با هر فسادی
مدارا میکنند!
مخلص کلام آنکه؛ در عمل به فرامین الهی و وظایف دینی
برد و باخت اگرچه بیمعناست و امام ما فرمود ما موظف به انجام تکلیفیم و
به نتیجه کار نداریم اما بازنده - بدان مضمون که آخرت خویش را به کلامی
نسنجیده به رفتاری دور از تقوا فروختن - آنانند که نمیخواهند بفهمند با
این جریانهای مسموم فرهنگی عرصه بر جوانان انقلابی خالص تا بدانجا تنگ
میشود که در انزوای تحمیلی بسوزند و دم برنیاورند و راه نفسشان هر روز
تنگتر شود. بازنده آنانند که فراموش کردهاند تعالیم دین مبین را که آنکه
گناه را میبیند و سکوت میکند همردیف و محشور با همان اهل معصیت است.
بازنده آناناند که «یذل المومن للکافر» میکنند. بازنده آناناند که فراموش
کردهاند رسول الله صلی الله علیه و آله چه کسانی را لعنت فرستاد!
«سیکون
فی آخر امّتی رجال، نسائهم کاسیاتٌ عاریات... لایجدن ریح الجنة !
فالعنوهنّ فانّهنّ ملعونات» بازنده آناناند که دام گسترده تاریخی یهود را
نمیبینند که هر گوشه جهان اسلام را به واسطه فتنهای گرفتار و مشغول
ساخته است!
یادش بخیر مرحوم سلحشور را که آنقدر مرد بود و آنقدر
غیرت داشت که در میانه میدان باشد و از هیچ چیز و هیچ کس نترسد و هیچ مصلحت
اندیشی نکند و پشتپرده فسق و فجور هنر هفتم را عیان کند و از تیرهای
زهرآگینی که از هر سمت و سو او را نشانه رفت خوفی نداشته باشد...
بازنده
آناناند که به حال جوانان بیکار ناامید پریشانحال که با حسرت زرق و برق
زندگی و سر و وضع هنرپیشهها و خوانندهها و آقازادهها را میبینند و آه
جانکاه میکشند رحمی نمیکنند و بلاشک شریک هر معصیتی میشوند که آنها به
واسطه همین هنر هفتم و اهالی آن و سکوت خواص مرتکب میشوند ...
بازنده
نیست هر کس که چشم به روی دنیا و منافع خویش ببندد و برای رضای خدا حق
بگوید و حتی از خودیها سیلی بخورد... اگر برای خداست، نوشمان باد که دفاع
از حریم اسلام اشکال گونه گون دارد و از دست و قلم و توان ما تذکر و نهی از
منکر برمی آمد که کوتاهی نکردیم.
« عالمی چون برگ شد خرج خزان بی
بهار / تا که دریابد بهار بی خزان عشق را/ در زمین شور، تخم خویش را باطل
مکن / گوش زاهد نیست در خور، داستان عشق را»