یاران خراسانی

ما تا آخرین نفس ایستاده ایم

یاران خراسانی

ما تا آخرین نفس ایستاده ایم


اگر بند بند استخوان‌های مان را جدا سازنند، اگر سرمان را بالای دار ببرند، اگر زنده زنده در شعله‌های آتش‌مان بسوزانند، اگر زن و فرزندان و هستی‌مان را در جلوی دیدگان‌مان به اسارت و غارت برند، هرگز امان‌نامه‌ کفر و شرک را امضا نمی‌کنیم. ما مظلومین همیشه تاریخ، محرومان و پا برهنگانیم. ما غیر از خدا کسی را نداریم و اگر هزار بار قطعه قطعه شویم دست از مبارزه با ظالم بر نمی‌داریم.

۱۷ مطلب در شهریور ۱۳۹۵ ثبت شده است

چهارشنبه, ۳۱ شهریور ۱۳۹۵، ۰۶:۲۵ ب.ظ

روایت جالب شهید مطهری از غرب زدگی ایرانیها....!

« در مجله ی خواندنیها، شماره ی 8، سال 25، مورخه ی 21 مهر 43، صفحه ی 40- 41 تحت عنوان «یک نامه» نوشته ی رامین نیکوخواه می نویسد:

چند روز پیش که کنار خیابان پهلوی قدم می زدم پاکتی پیدا کردم که روی آن هیچ گونه عنوان و نشانی نداشت. برای شناختن صاحب نام و شاید هم بر اثر حس کنجکاوی آن را گشودم. در آن نامه ای بود به انگلیسی بدخط که از طرف شخصی به نام «جاک» به دوست و همکارش که نام او «رابرت» بود نوشته شده بود. من این نامه را با حذف قسمتهای نامناسب آن ترجمه می کنم، شاید بی نمک نباشد.

رابرت عزیزم!

اطمینان دارم که حالت خوب است و همچنان مشغول حمّالی و جان کندن هستی. راستی وقتی به یاد تو می افتم دلم برایت می سوزد، چه کار سخت و دشواری داری و برای سیر کردن شکم خود چه رنجها تحمل می کنی. من خیلی خوب می دانم که کار تو چقدر سخت و دردناک است و اصولاً عقیده دارم روزنامه فروشی که کار توست از همه ی کارها پر دردسرتر و پرمشقت تر است .

یادت هست که من با تو چهارسال همکار بودم، یعنی از روزی که نتوانستم به مدرسه بروم و ناچار شدم برای سیرکردن شکم کار کنم با تو همکار شدم. حالا وقتی یاد می آورم که توی آن یخبندان شدید، من و تو توی ایستگاه راه آهن می دویدیم تا چند روزنامه بفروشیم و مردم بدون توجه به ما پالتوها را بالا کشیده و بی اعتنا می گذشتند پشتم می لرزد.

به همین جهت به تو گفتم که من می روم از این شهر و این مملکت، مثل یک آواره ی بیابانگرد سفر دور و دراز می کنم، شاید به سرزمینی برسم که خوشبختی به من لبخند بزند. ولی تو مثل همیشه به من می خندیدی و می گفتی: برو فرشته ها با طشت طلا منتظرت هستند.

ولی من از آن زندگی گریختم و امروز خوشحالم که دیگر از آن صحنه های رنج و عذاب بدورم و در جایی هستم که اگر بدانی کجاست و بر من چسان می گذرد، حتی یک دقیقه هم دیگر روزنامه فروشی نمی کنی و حتی اگر بخواهند تو را مدیر «آمریکن اکسپرس» یا «فرست ناشنال بانک» هم بکنند نمی پذیری و یکسره به اینجا می آیی.

 

روزهای سفر من حقیقت این است که خوب نبود و بهتر است از آن گفتگو نکنیم؛ روزهایی بود شبیه همان روزهای روزنامه فروشی و علت آن هم آن است که اروپاییان بعد از جنگ مردم سخت و دل سنگی شده اند و از آنها گذشته همسایگانشان هم که آخرین آنها ترکیه است از یک خارجی قبل از هرچیز سیگار، بلوز، شلوار بلوجین می خواهند. ولی در تهران روز اول به خانه ی مرد محترمی وارد شدم که دو دختر زیبا داشت. مرا بیش از آنکه تصور می کردم مورد احترام قراردادند. آنها کسانی را که از وطن ما می آمدند دوست داشتند و علاقه داشتند که دخترانشان قبل از آنکه زبان و ادبیات وسیع کشورشان را بیاموزند زبان انگلیسی یاد بگیرند و این زبان را هم با لهجه ی انگلیسی صحبت کنند. این دختران سیاه چشم و ابرو با اینکه ظاهر شرقی داشتند ولی خود را به سبک اکتریستهای فرنگی می آراستند و از همان روز اول عاشق من شدند و سعی می کردند که در جلب توجه من بر دیگری سبقت گیرند. مادر و پدر آنها هم با شادی خاصی شاهد این صحنه بودند و از دسته گلهایی که پرورش داده اند لذت می بردند.

 

با اینکه این دو خواهر نمی توانستند با هم توافق کنند، تلفنی خبر مرا مثل کشف یکی از گنجینه های داریوش به دوستان خود دادند و از روز بعد دسته دسته دختر و پسرهای آلامد و ژیگولو و حتی بعضی از خانمهای جاافتاده و مخصوصاً پیردخترها به دیدن من آمدند و با من آشنا شدند. مثل اینکه یک پسر موبور و چشم آبی که انگلیسی حرف می زند مائده ی بزرگی بود.

 

دیگر بخت به من لبخند زده بود. از آن روز پذیرایی و مهمانیهای گرم از من در پارتیهای جوانان آغاز شد. پسرها، دخترها همه از سخن گفتن با من احساس افتخار می کردند.

 

انگلیسی حرف زدن آنها مضحک بود، بخصوص که همه ی سخنان آنها درباره ی رقصهای تویست و هالی گالی و صفحه های جاز دور می زد و هیچ یک از آنها درباره ی امرار معاش و مسائل اقتصادی که امروز درس اول جوانهای اروپایی است سخن نمی گفت.

 

طولی نکشید که عده ی بیشتری از ورود من به شهر خبردار شدند و همه می خواستند مرا ببینند، مرا بشناسند و بالاتر از همه مرا دعوت کنند و با من برقصند. دختران متجدد اینجا در رقص خیلی آزاد و گستاخ هستند، از همان دقیقه ی اول اظهار عشق می کنند و عشق آنها هم به یک جوان خارجی خیلی رؤیایی و بامزه است.

 

رابرت! تصور نکن من حقّه بازی کرده ام، هرگز! روز اول ورودم به همه گفتم من یک جوان بیکاره و آواره ام که به علت مهملی نتوانستم مدرسه را تمام کنم و بعد از کار روزنامه فروشی به عذاب آمدم و فرار کردم و بدون مقصد می گردم، ولی هیچ کس نخواسته حرف مرا باور کند. همه به من لبخند می زدند، مثل اینکه حقیقت را از آنها پنهان کرده ام. مردم غریبی هستند. اصولاً در برابر خارجیها احساس ضعف می کنند و مسائل ساده و عادی را با تصورات خیال انگیز و غیرواقع بهم می ریزند.

 

همان روزها شنیدم عده ای گفتند این جوان عضو گروه تحقیقاتی دانشگاه هاروارد است. دسته ی دیگر اظهار عقیده کرده اند: به نظر می رسد او عضو مخفی سازمان ریاست جمهوری یا کمیته ی خارجی مجلس سناست. چند نفری هم مرا عضو سازمان مخفی CIA یا اینتلیجنت سرویس دانسته اند.

 

عجب اینکه هیچ کدام از اینها نمی خواهند حقیقت را باور کنند.

 

من هم دیگر اصراری ندارم، همچنان که از عنوان «جاک لشه» که شما به من داده بودید به عنوان «دکتر جاک» ترقی کرده ام.

 

خیلی زود با اجتماع این شهر آشنا شدم. در اینجا برخلاف آنچه من از شرق شنیده بودم دخترها و پسرها آزادی فراوان به دست آورده اند. پارتیهای کاملاً آزاد تشکیل می دهند، پارتیهایی که شبیه اجتماع کافه های زیرزمینی ایستگاه نیویورک است و بعضی اوقات از «سویچ پارتی» هم آزادتر است. عجب اینکه این پارتیها را با پول پدران و مادران خود تشکیل می دهند و پدر و مادرها از درز درها بی بندوباری فرزندان خود را می بینند و آنها را تحسین می کنند.

 

در خانه های این دسته از مردم از وسائل و آثار قدیمی کشور چیزی دیده نمی شود، یعنی در هر خانه ای وسائل و سمبلهای غربی بیشتر باشند آن خانواده در تجدد و تمدن از دیگران پیش است. گاهی من تعجب می کنم ملتی که سه هزار سال تاریخ دارد، چرا و چگونه از اخلاق و عادات سمبلهای خود می گریزد. (در اینجا قسمتی از نامه را ترجمه نمی کنم. . . )

 

در میان این طبقه ی نسل جوان که من در محفل آنها شمع جمع هستم، گذشته از دختران و پسران تازه سالی که آرزویشان صحبت کردن به زبان انگلیسی و مسافرت به ینگه دنیاست، جوانانی وجود دارند که از کشور ما برگشته اند، ظاهراً هر یک چند سالی در آنجا بوده و تحصیل کرده اند. اینها اغلب ژیگولوهایی هستند که مثل آنها را در هیچ جا نمی شود یافت.

 

اینها هر کدام چند دست از لباسهای گیمیل را که دور یقه ی آن را سجاف دوزی کرده اند با خود آورده اند، فکل دُم موشی می زنند و سیگار فرنگی می کشند. انگلیسی حرف زدن آنها شنیدنی است. انگلیسی را به لهجه ی قایقرانان ساحل مکزیکو حرف می زنند. اغلب مردمی توخالی هستند، ولی نمی دانی چه ادعاهای بزرگ دارند، حرفهای گنده گنده می زنند و با اینکه هر شب توی پارتیها تا دیروقت هالی گالی می رقصند، خود را مهندسین و معلمان بزرگ اجتماع می شناسند. از تاریخ و گذشته ی کشور خود گریزانند، مرتباً می گویند اگر کار بر وفق مراد آنها نشود به خارجه بر می گردند و مملکت را از وجود دانش خود محروم می گذارند. یادت هست آن جوانک قدکوتاه چاق را که اسمش. . . بود تا مدتی با ما روزنامه فروشی می کرد و چند شب کنار اتاق نگهبانهای راه آهن خوابیده بود، او حالا. . .(این قسمت هم نامناسب است، ترجمه نمی شود. )

 

رابرت عزیزم! من در مدت دو ماه بیش از صد شماره ی تلفن از دخترهای قشنگ شهر دارم که همه مرا به خانه هایشان، به پارتیهایشان دعوت می کنند. پدر و مادر آنها از اینکه دختر آنها با یک خارجی معاشرت کند نه تنها احساس نگرانی نمی کنند، بلکه بیشتر از همشهریهای خود احساس افتخار می کنند.

 

همین چند روز پیش سه نفر به من پیشنهاد شغل کردند.

 

می دانی چه شغلی؟ سرپرستی، مدیریت و مستشاری، آنهم با حقوق ماهانه ی 500 دلار، آنهم در شهری که صدها مهندس و دکتر تحصیل کرده ی واقعی بیکارند. رابرت! من از عنوان مستشاری بیشتر خوشم می آید، تو چه عقیده داری؟

 

رابرت! البته در اینجا مردمی هستند خیلی محکم، تحصیل کرده، معتقد به اصول ملیت و خانواده. آنها به ترتیب دیگری فکر می کنند، به این دسته می خندند ولی عده ی آنها. . .

(این قسمت را به علت بدخطی نتوانستم بخوانم. )

 

من نمی توانم در این نامه همه چیز را برایت بنویسم. وقت هم ندارم، چون همین الان سه دختر قشنگ دم در منتظر هستند تا مرا به پارتی خودشان ببرند. تازه امشب در سه پارتی دعوت دارم که برای جلال و شکوه این مهمانیها باید به هر سه پارتی بروم. فقط می توانم برایت بنویسم اینجا بهشت است، بهشتی که کشیش پیر محله ی ما از آن تعریف می کرد.

 

رابرت! به تو توصیه می کنم فوراً کارت را رها کن و خودت را به اینجا برسان. بیا اینجا که بهشت است و فقط تو زحمت این را داری که میان فرشته ها خفه نشوی.

 

می دانم تو هنوز گرفتار آن خواهر زردنبو و بدقیافه ات هستی، باید هزینه ی زندگی او را تأمین کنی و فکر می کنی که نمی توانی او را تنها بگذاری. ولی از من بشنو، به هر ترتیب شده خودت را به من برسان و آن خواهر بی ریخت خودت را هم بیاور،

 

اطمینان داشته باش در اینجا خیلی زود او را به یکی از این عشاق سینه چاک فرنگ یا یکی از همان فکلیهای فرنگ برگشته آب خواهی کرد و از شر او راحت خواهی شد.

 

فراموش نکن چند دست لباس سجاف دوزی شده ی گیمیل و چند شلوار بلوجین برای خودت و خواهرت. . . قربانت جاک

 

فاعتبروا یا اولی الابصار.

بزرگترین استعمار، استعمار فکری است و بزرگترین زیان، نبودنِ استقلال فکری برای یک ملت است. وای به حال یک ملت که خود را در روح و احساساتْ فقیر و بیچاره ببیند و به حالی درآید که مثَل مشهور درباره ی او صدق کند: «الاغ مرده ی دیگران برای او قاطر است. » این است ملتی که حیثیت و شرف انسانی (یعنی همان چیزی که مبنای اصلی حقوق بشری است) را باخته است. قل ان الخاسرین الذین خسرو انفسهم. این است اثر آن تبلیغاتی که سالها به عناوین مختلف القاء کردند که اگر ایرانی می خواهد سعادتمند شود باید جسماً و روحاً و ظاهراً و باطناً فرنگی شود. وای به حال ملتی که سرشناسهای آن دائماً شئون خود او را تحقیر کنند، پایه های استقلال فکری او را خراب کنند، فلسفه ی مستقل زندگی او را از او بگیرند و دائماً عظمت و اهمیت ملتهای دیگر را به رخ او بکشند، الاغهای مرده ی آنها را برای اینها قاطر جلوه دهند.»

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۳۱ شهریور ۹۵ ، ۱۸:۲۵
میم الف الف
سه شنبه, ۳۰ شهریور ۱۳۹۵، ۱۱:۵۹ ب.ظ

موافقین؟


افسران - موافقین؟


با احترام به همه ی دوستان علاقه مند به این برنامه ، در کنار جنبه های مثبت ، جنبه های منفی زیادی هم داره...

* خندیدن با صدای بلند:
خندیدن با صدای بلند به شدت در روایات ما نهی شده
_ امام صادق (علیه السلام):خنده ی مومن تبسم است . خنده ی بسیار دل را میمیراند. خنده ی بی مورد از نادانی است. شوخی بسیار آبرو را ببرد و خنده ی بسیار ایمان را به یک سو پرتاب کند.
_ امیر المونین (علیه السلام) : تو که اعمال رسوا کننده مرتکب شده ای خنده ی دندان نما مکن. ..... مومن اگر بخندد آواز خنده ی او بلند نمی شود .....
_ امام باقر (علیه السلام) : هرگاه همراه با قهقه خندیدیپس از آن بگو پروردگارا بر من قهر و غضب نگیر { اللهم لا تَمقُتنی }
البته این به معنای غمگین بودن نیست.مومن باید با نشاط و خنده رو باشه ولی تبسمی که نشون دهنده ی غفلت از زندگی ابدی نباشه
چیزی که خیلی زیاد تو این برنامه تاکید میشه ، خندیدن با صدای بلند و قهقه زدنه.
و یک جمله ی مضحک و پر تکرار:
(سعی کنید همیشه چند دقیقه در طول روز بخندید، بدون هیچ علتی. مغز تفاوت بین خنده ی واقعی و مصنوعی را نمی تواند تشخیص دهد!!!!! )
کدوم عقل سلیمی میتونه این حرف رو باور کنه؟!!
وقتی طعم اشکی که از روی ناراحتی و به خاطر خندیدن از چشم ترشح میشه با هم فرق می کنه، و این کار به دستور مغزه ، چطور فرق خنده ی واقعی از مصنوعی رو تشخیص نمیده؟
و حتی شاید بلند خندیدن باعث آسیب رسوندن به مغز بشه ، منتها بعدا پزشکان خارجی این رو اعلام می کنن

* جنابخان :
در کنار حرف های بامزه و انتقادی که می زنه ، شوخی و توهین های زشتی هم می کنه.
نیما و جنابخان ، 2 شخصیت طنز این برنامه هستن، ولی چون نیما به عنوان یک شخصیت انسانی جلوی دوربین میاد و دیده میشه نمی تونه بعضی حرف ها و کارها رو انجام بده.
اما جنابخان چون یک عروسکه، این اجازه و فضا رو بهش میدن تا با هرکسی، هرنوع شوخی و توهینی رو بکنه.و فرقی هم ندارهمهمان زن باشه یا مرد، پیر یا جوون، مذهبی یا غیر مذهبی...
از رفتار دوتا مهمان خیلی لذت بردم : آقای حدادعادل و شهاب مرادی . اصلا بهش رو ندادن...

آهنگ های زننده:
آهنگ های تندی که در ابتدا یا ما بین برنامه پخش میشه یا آهنگ هایی که جنابخان همراهش شعر می خونه، اگر مصداق غنا نباشه ، کم هم اشکال نداره ، این رو از نوع دست زدن و حرکات موزون بعضی از تماشاچیان میشه فهمید
استفاده از خواننده های دسته چند ، فقط به خاطر دوستی با رامبد جوان، که شاید نباید بهشون خواننده بگیم . هر کسی که بتونه یه صدای متفاوت از حجره اش خارج کنه که خواننده نیست. شعرشون هم هیچ محتوایی نداره . من نمیدونم رامبد جوان از چه چیز این خواننده ها لذت می بره!!!!

* مسابقه ی خانم ها:
در چند تا مسابقه ای که خانم های هنرمند شرکت کردند، بعضی حرکات و حرف ها و خنده های بی مورد دیده شد ، برای اینکه بتونن مردم و تماشاچی ها رو بخنونن...
بهضی رفتارهای جلف و زننده که اگر نگیم از یک بانوی مسلمان ، بلکه از یک خانم بسیار تعجب آور و زشت بود.

** نکته ی مهم:
از اول برنامه تا آخر برنامه ، غیر از به نام خدایی که رامبد میگه برای شروع تا قسمت پایانی که نام امام زمان رو نشون میدن، هیچ نامی از خدا ،پیامبر و ائمه برده نمیشه!!
برای تشویق همه ی مهمانان دست میزنن حتی روحانی!!
صلوات در این برنامه جایی نداره و در عوض تا می تونن از دست زدنن دریغ نمی کنن!!
حتی برای نام بردن از رفتگان از ( روحش شاد ) استفاده میشه نه ((خدا رحمت کند یا بیامرزد))
از صلح جهانی و پایان مشکلات مردم صحبت میشه ، اما اسمی از مصلح کل آورده نمیشه....

در یک نشست نقد و بررسی که برنامه خندوانه ، جناب شهیدی فر گفتن: خندوانه یکی از دینی ترین برنامه های تلویزیون است!!!!!
از همه ی تعریف و تمجیدهای بیخود دوستان بگذریم، از نقد نکردن و انگار نقد نداشتن برنامه هم چشم بپوشیم، این دینی بودن رو دوستمون از کجا آورد؟!!!!

همه ی حرف اینه:
1)خنده ی واقعی به بلند خندیدن نیست، به رضایت قلبی ، امید و هدف داشتن در زندگیه.به شادی باطنه. اگر از درون احساس رضایت نکنیم ، 24 ساعت خندین هم فایده نداره.
و این فقط زمانی محقق میشه که ارتباطمون رو با خدا قوی کنیم. . . .

2)برنامه ای که ببیننده ی میلیونی داره، خیلی استفاده ی بهتری میشه کرد در جهت فرهگ سازی.

آیت الله سید احمد خاتمی:
چند خانم در برنامه خندوانه قهقه می خندیدند تا مردها را بخندانند، به چه قیمتی می خواهیم شادی باشد؟ به قیمت شکستن حریم ها؛ خنداندن مردم کار پسندیده ای است، اما نه با شکستن حریم‌ها.
وقتی حساسیت دینی کاسته شود، نتیجه آن تغییر ریل انقلاب به صورت آهسته خواهد بود. هرگز نمی گویم که مسئولین صدا و سیما در قصد تغییر ریل می باشند اما معتقدم شاد نگه داشتن مردم نباید خلاف روش‌های دینی ما باشد.








بسم اللّه ...



مهران مدیری ، در ساختن فیلم و سریال های طنز بسیار مهارت داره اما انگار هر چی میگذره ، به جای بهتر شدن ، بدتر میشه
به هر چیزی متوسل میشه تا بخندونه

نمایش:
هیچ نکته ی آموزنده ای تو نمایش ها دیده نمیشه ، غیر از لوس بازی خانم ها، به کاربردن الفاظ زشت ، تحقیر کردن و تمسخر یکدیگر...

دعوت از مهمانان:
اکثرا بازیگر ، خواننده و یا فرزندان و بستگان هنرمندان معروف و یا افرادی که اصلا برای مردم شناخته شده نیستن
نوع پوشش خانم های مهمان بماند...
اما سوالاتی که از مهمان پرسیده میشه جالبه
از نحوه ی آشنایی و ازدواج ، از یکسری اتفاقاتی که در زندگی اون ها رخ داده و فقط خانواده ی اون ها در جریان هستن ، به چه چیزهایی علاقه دارند ، در آمد، سن و ...
واقعا چه فایده ای برای مردم داره دانستن این ها؟!!!
یعنی انقدر وقت و پول مردم بی ارزشه که صرف این چیزها بشه؟!!!
همه ی این سوالات با یه جست و جو ی ساده ی اینترنتی پیدا میشه ...
حتی یک مهمان مذهبی به این برنامه دعوت نشده!!!
نحوه ی تعریف کردن مدیری از مهمان هم جالبه:
مهمان داریم ، چه مهمانی!!!!!
خوش صدا ، خوشتیپ ، خوش سلیقه ، قند و عسل و ....

باید به ایشون یادآوری کنیم که اگر شما یا هنرمندان معروف دیگه ، انقدر مشهور شدین به خاطر نگاه مردم و انتخاب انهاست ، به شما بها و ارزش دادن و ...
انقدر هم مهم نیستین که خودتون رو تحویل می گیرین!! انگار هنرمندان جدای از مردم هستن

زمان گفتنه : مهمان داریم ، تماشاچی ها دست می زنن ، بعد از نام بردن اسم مهمان دوباره دست می زنن ، وقتی نشست دست می زنن ، وقتی از نحوه ی ازدواج و آشنایی گفت دوباره دست ، عطسه کرد ، دست ... سرفه کرد ، دست !!!!! ...... واقعا ارزش این همه تشویق رو دارن؟!!!!

تجمل گرایی:

از نوع دکور ، وسایل چیده شده در صحنه ، از نوع انتخاب نقش بازیگران و نوع پوشش اون ها . حتی سوال هایی که از مهمان پرسیده میشه ، به راحتی میشه فهمیدی که در ذهن برنامه سازان و کارگردان چیزی به اسم ساده زیستی وجود نداره
چه لزومی داره مردم از درآمد 20 میلیونی یا خریدن 50 دست لباس در یک سفر ، یا داشتن یه کشو ساعت مچی یا از علاقه ی مدیری به ماشین و ولخرج بودنش مطلع بشن؟!!!!


موسیقی زنده!!:

امکان نداره در هیچ برنامه ای از موسیقی استفاده نشه ، اما این برنامه به طور زنده و همزنان پخش می کنه
موسیقی ، چه موسیقی!!!!





اگر از منظر دینی بودن به این برنامه نگاه کنیم ، هیچ نکته ای پیدا نمی کنیم.
حتی برای یاد کردن از رفتگان ، از لفظ روحش شاد استفاده می کنن!!!!

دیگه از تعریف های اضافی مهمانان از مدیری چشم پوشی می کنیم!!!!

تنها نکته ی مثبت این برنامه ، دیالوگ مدیری ما بین نمایش هاست....


به امید دیدن برنامه های با محتوا و ارزشی ...

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۳۰ شهریور ۹۵ ، ۲۳:۵۹
میم الف الف
دوشنبه, ۲۹ شهریور ۱۳۹۵، ۰۵:۰۵ ب.ظ

خواستگاری در جبهه!!

افسران - خواستگاری در جبهه


در فضای جبهه همرزمان برای بالا بردن روحیه همدیگر شوخی‌ها و برنامه‌های خاصی داشتند، رزمندگانی که دارای فرزند کوچک دختر و پسر بودند در گروه‌های مختلف تقسیم می‌شدند؛ گروهی که فرزند پسر داشت برای خواستگاری گروه دیگری که صاحب فرزند دختر بود به چادر دیگری می‌رفتند، در این مراسم هم با آداب و رسوم دیگر شهرها آشنا می‌شدیم اما بیشتر از آن دعواهای ساختگی و بیرون انداختن خواستگارها از چادرها برای ما خنده‌دار بود و این ماجراها تا هفته‌ها طول می‌کشید.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۹ شهریور ۹۵ ، ۱۷:۰۵
میم الف الف
دوشنبه, ۲۹ شهریور ۱۳۹۵، ۱۰:۰۴ ق.ظ

روایت جدید از بصیرت و آفت عافیت‌طلبی

این دوستان به اصطلاح خیلی با بصیرت در طول سه سال گذشته که رهبر انقلاب بارها اعلام نگرانی از روند جاری در وزارت ارشاد کردند و هربار با تعابیری مثل ولنگاری فرهنگی حساسیت و نگرانی خود را آشکار ساختند کجا بودند؟ چرا یکبار همین دوستان با بصیرت جمع نشدند یک بیانیه بر علیه اقدامات ارشاد بدهند. آیا مطالب لثارات به تنهایی خطرناک‌تر از اقدامات عامدانه برخی از نفوذی‌ها در دستگاه‌های فرهنگی است.

در سال‌های اخیر بسیاری از بازیگران سینما نسبت به وضع ناخوشایند در سینما و وپیشنهادات غیراخلاقی در آن افشاگری کرده‌اند که تعدادشان هم کم نیست و هنوز هم با شدت ادامه دارد! این دوستان با بصیرت در مواجهه با این پدیده زشت در سینما و پیشنهادات بی‌شرمانه چرا یک‌بار هم که شده محض رضای خدا بیانیه صادر نکردند و از دستگاه قضایی نخواستند که با این زشتی و پلشتی برخورد کند. یادمان نرفته وقتی مرحوم فرج‌الله سلحشور نسبت به فساد در سینما هشدار داد و عده‌ای از سینماچی‌های هتاک و بازی‌خورده در زمین مفسدان نفوذی در سینما، نسبت به او بی‌ادبی کردند و رسانه‌های معلوم‌الحال زنجیره‌ای بی‌ادبی آن‌ها را روی سرشان حلواحلوا کردند و صدای گوش خراش وا سینمای اهالی فسق و فجور از همیشه زمان بلندتر شد از دوستان با بصیرت خبری در دفاع از حرف‌های به حق سلحشور نبود که نبود و فرج‌الله ما در میان هیاهوی باندهای مافیایی فساد و فحشا در سینما تنهای تنها ماند و رسانه‌های دوستان با بصیرت سوت زنان راه دیگری برگزیدند.

در طول سال‌های گذشته فیلم‌هایی بر پرده سینما خودنمایی کرد که اوج بی‌شرمی و وقاحت و پرده‌دری را به نمایش ‌می‌گذاشت این رویه حتی باعث اعتراض علنی رهبرانقلاب در دیدار با هیات دولت نیز شد و ایشان صریح نسبت به این قبیل فیلم‌ها و اکران آن هشدار دادند، این دوستان جواب بدهند درباره چندتا از این فیلم‌ها که حتی رهبرانقلاب در گود مواجهه با آن وارد شدند بیانیه صادر کردند و خواستار برخورد قضایی با فیلم‌هایی که مملو از ترویج بی‌دینی و لاابالی‌گری داشت شدند؟ فیلم‌هایی که در ترویج بی‌حیایی گوی سبقت را از ماهواره‌ها و بوق‌های فریب استکبار گرفته‌اند.

و جالب اینکه حتی در زمانی که مثلا فلان نهاد انقلابی فیلمی در ترویج بی‌غیرتی را اکران می‌کند و یا برای ساخت یک کلیپ دم‌دستی پر اشکال میلیاردی خرج می‌کند کسی از این دوستان دلش نسوخت و به فکر بیانیه دادن نیفتاد تا از حقوق بیت‌المال دفاع کند و از ترویج بی‌غیرتی توسط نهادی به نام انقلاب و به کام ضدانقلاب جلوگیری کند.

ماجرای خط گرفتن برخی از پرچمداران سینما از سفارت‌های بیگانه حرف مخفی و پشت پرده‌ای نیست و هرازگاهی در فیلم‌ها و جشن‌های هفت‌رنگ سینمایی نشانی از آن برملا می‌شود. نفوذ اجنبی‌ها در بدنه سینما و آلوده کردن آن‌ها به دنیا و استفاده ابزاری از آن‌ها در فریب جوانان و به نوعی بازی گرفتن از بازیگران فریب‌خورده برای تسهیل تهاجم فرهنگی و تغییر باورها و جابه‌جایی سبک زندگی و فروپاشی خانه و خانواده هر روز پر رنگ‌تر خودنمایی می‌کند. این دوستان بابصیرت تاکنون چند بیانیه داده‌اند و از نیروهای اطلاعاتی و دستگاه قضایی خواسته‌اند سرشاخه شبکه‌های این مافیای خطرناک که در پی آلوده کردن سینمایی‌هاست را شناسایی کنند و با آن برخورد قهری کنند.

ماجرای این تضادها و خاموشی‌ها به وقت گفتن حرف دیروز و امروز نیست! چرا که با کمی تامل می‌توان دریافت حرمت قلم بازیچه و ابزاردست سیاست‌بازها برای گل‌آلود کردن آب و گرفتن ماهی بختشان شده است و عده‌ای فرصت طلب نفوذی که یا از آن ور آب ارتزاق می‌کنند و یا مانند کنه بیت‌المال را می‌مکند همیشه برای اثرگذاری بر قلم و فکر اهالی رسانه آماده به خدمت بوده‌اند و خدا نکند در این میان آفت عافیت‌طلبی دامن انقلابی‌ها را بگیرد که قطعا خروجی‌اش چیزی شبیه همین بیانیه خواهد شد. و در آخر هشدار که بوی یک مشت دلار می‌آید رسانه‌های منتشرکننده نامه مواظب باشند!

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۹ شهریور ۹۵ ، ۱۰:۰۴
میم الف الف
يكشنبه, ۲۸ شهریور ۱۳۹۵، ۱۱:۰۱ ب.ظ

توبیخ نامه....!

انتشار توبیخ‌نامه برخی دوستان علیه هفته‌نامه یالثارات، بهانه شد جهت عرض سلامی و کلامی، بدان دلیل که ما امضاکنندگان ذیل توبیخ‌نامه را برادران محترم و خواهران محترمه خویش پنداشته و علیهذا به رسم اخوّت دینی و مرامی، انتقادات به حق عزیزان را به دیده منّت نهاده و مواردی که از سر غفلت و یا سهوغیرعمدی بر قلم نویسنده رفته و موجب رنجش آن عزیز و رواداشتن نسبت‌ها و واژه‌های نامهربانه در حق برادران خود در یالثارات شده را گوشزده می‌کند؛ تا چه قبول افتد و چه در نظر آید.

در همین ابتدای سخن متذکر می شود، هر آنچه را در این نوشته متعرض نقد آن نشده‌ایم لابد مورد پذیرش و طبعاً مورد امتنان ماست و اما موارد شایان نقد:

۱- در توبیخ نامه سخن از حرمت قلم و سوگند ذات باریتعالی برآن رفته است که باید بر آن افزود که همو خود صاحب برترین قلم است. چه آنکه «علّمه البیان» به انسان است چه بیان با بنان و قلم «علّم بالقلم» و چه بیان شفاهی و علیهذا شایسته نیست خداوندی که خود منشأ و آفریدگار احسن‌البیان است مغفول و خود ما جاعل حد افراط و تفریط قلم شویم. چنانچه قلم و بیان خداوندی هم خود. هم آموزگار کرامت است و هم شکافنده و زداینده هر آنچه زشتی و پلیدی است با همان احسن‌البیان، و اینکه دوستان هیچ‌گاه قلم بر ناسزا ناصواب نرانده‌ا‌ند، با عرض پوزش فیه بحث؛ چرا فراموش کرده‌ایم که سایت منتسب به فلان رجل سیاسی که برخی دوستان ما از قلمزنان ثابت یا موسمی آنند خود به کراّت و مراّت مرتکب استهزا و حرام شرعی - حسب نظر اجتهادی فقیه متفکرآیت الله حائری شیرازی- شده است و هنوز نیز بر این‌ وتیره اصرار دارد و در داستان چاپ عکس‌های رنگی سینماگران جشن حافظ نیز با تعریف و تمجید سنگ تمام گذاشت و بسی دامنه اشاعه تباهی و مدُپرستی گشود! وانگهی مگر بسیاری از دوستان مستقیم و غیرمستقیم از ایادی و کارگزاران حوزه هنری نیستند و با سکوت توجیه ناپذیر خود مهر تأیید مسبّب بر یکی از بی‌سابقه‌ترین فیلم‌های فسادخیز و شرم‌انگیز نشدند کجاست انتقاد جدّی و دوری از محافظه کاری دوستان!

۲- این چه سخنی است که دوستان یالثارات نام مبارک سیدالشهداء(ع) را یدک می کشند. این چه بخل ناروایی است در قبال برادرانی که سالیان دفاع مقدس در ذیل همین شعار مقدس شهید و ناقص العضو شدند و بقایای آنان هم اینک به نشانه التزام به آن مشی و مرام به این شعار وفادارند.

۳- تهمت اوج گیری ادبیات سخیف و غیر دینی در یالثارات که هیچ نشانی از رعایت اخلاق و ادب ندارد متأسفانه در قوطی هیچ عطاری جز لای پر قبای دوستان به اثبات نرسیده. آیا مبالغه و یک کلاغ، چهل کلاغ کردن، مصداق نقد منصفانه است. آنچه دوستان غفلتاً از کوه کاهی ساخته‌اند به فرض اثبات جز دو سه مورد بیش نبوده که طبعاً آن هم در صورت ادعای شاکی خصوصی در محکمه قضایی، صحت و سقم آن برملا خواهد شد.

گفته شد نسبت ناروا به هنرمند! کدام هنرمند. مگر بهره گیری از اسامی غیرواقعی بازدارنده از تحقّق نسبت به شخص معین در عرف روزنامه نگاری نیست.

۴- متأسفانه، واژه‌های مظلوم، قذف و خلاف شرع بدون توجه به وقوع و موضوعیت داشتن آن نقل و ثبات برخی شده که اساساً با فرهنگ دینی و شرعیات میانه چندانی نداشته‌اند و دوستان منتقد ما نیز از این خوان نعمت بی بهره نمانده‌اند!

۵- دوستان عزیز ما خود را متولیان «سعی در حل منطقی مسایل در جهت بهبود وضعیت فرهنگ» پنداشته‌اند و با اعتماد به این توانمندی -لابد انحصاری خود- رویه یالثارات را مشکوک قلمداد می‌کنند. آیا غنودن در زیر باد ارگان‌هایی که بر خلاف اهداف انقلابی و قانونی خود، جفای فاحش وذنب لایغفر در حق فرهنگ و اخلاق ومسلمین مرتکب می‌شوند، را لابد باید نشان صدق پندار دوستان بدانیم، خدا نیاورد روزی را که در اثر اصرار دوستان ادعاها و تهمت‌های به ناحق آنان در بوته عدالت و انصاف آقایان محک بخورد.

۶- آیا در عالم واقعیت عشه‌ای از قلم شهیدآوینی در قلم دوستان به چشم می‌آید؛ کسی که همواره علیه انحراف و مفاسد بی هنران مفسد و مقلّد سینمای مستهجن غرب می‌خروشید.
۷- به خلاف زعم دوستان، قلمزنان یالثارات عده‌ای هتّاک و بی‌ادب نیستند و اما چنین هم نیست که عرصه فرهنگ و هنر، ملک طلق و تیول انحصاری دوستان باشد.

گویا نویسنده توبیخ نامه علیه یالثارات، قوه قضائیه را با«قوه پهلوائیه» اشتباه فرموده باشند. قوه قضائیه با آن همه دغدغه‌ها و پرونده‌هائی که سرنوشت اقتصاد و معیشت مردم و آبروی انقلاب در گرو دادرسی مجدّانه و وقت‌بر آن است، بعید است فرصتی برای شنیدن هیاهوی خارج از گودنشینانی که فرمان لنگ کردن متحکّمانه و بدون طی مراحل دادرسی یالثارات صادر می‌کننند را داشته باشد.

درپایان، ذکر خاطره‌ای از رهبرمعظم انقلاب اسلامی، عبرت‌آموز همه ما و شماست. عده‌ای از فعالان مجموعه‌های حزب‌اللهی در تهران طوماری در حاشیه مراسم۲۲بهمن به امضای جمع بسیاری راهپیمایان تهرانی رسانده بودند که در آن از شورای نگهبان خواسته شده بود، برای انتخابات مجلسِ آن دوره صلاحیت لیبرال‌ها و تکنوکرات‌ را رد کند. حضرت آقا با مشاهده این مضمون، علیرغم امضای کثیر ذیل طومار، فرموده بودند شما نباید با شورای نگهبان اینگونه سخن بگوئید، زیرا شورای نگهبان به مّر قانون عمل می‌کند و نه خواست بنده و شما. آنگاه فرموده بودند، «شما باید از شورای نگهبان بخواهید با شجاعت مسئولیت‌های قانونی خود را ایفا کند.»

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۸ شهریور ۹۵ ، ۲۳:۰۱
میم الف الف

سینمای پس از انقلاب تا نیمه دهه هفتاد مسیر درستی را طی می‌کرد و با وجود اینکه برخی فیلمها خط قرمزهای سیاسی را پشت سر می‌گذاشتند اما حریم اخلاق از جانب سینما مورد تعددی قرار نمی‌گرفت.

متاسفانه با ظهور شیاطین سیاسی در نیمه دهه هفتاد در جلد اصلاحات، نخستین مسئله ای که زیر تیغ اصلاح رفت اخلاق و حیا در جامعه بود. مردم به خاطر دارند که محمد خاتمی دائما از این دم می‌زد که با مردمش پیمانی خدایی دارد، غافل از اینکه رجز و دروغ از این بزرگتر در دوران صدارتش گفته نشد و زمانه نشان داد حامی فتنه ۸۸ با شیطان عهد و پیمان داشته است.

چون اگر عهد و پیمان شیاطین اصلاح‌طلب خدایی بود در عرض کمتر از دو سال ۱۰ سانتیمتر از لباس رسمی بانوان کوتاه نمی‌شد. همه چیز در دوره اصلاحات در حال کوتاه شدن بود از لباس بانوان، تا حیای عمومی در جامعه.

عفت برای دوره‌ای کوتاه از جامعه ایرانی رخت بربست. از سوی دیگر وزیر ارشاد دولت اصلاحات بیشتر از آنکه به فکر اصلاح فرهنگ جامعه اسلامی باشد، در حال زد و بندهای سیاسی بود تا فائقه آتشین (معروف به گوگوش) را از کشور خارج کند تا با حمایت وی در خارج از کشور، جنبش کذایی اصلاحات در دوره دوم نیز رای بیاورد.

در این بلبشو طبیعی است که سینماگران آلبالویی سینمای ایران از هرج و مرج فرهنگی موجود نهایت بهره بردند و طبیعی است که سینما با «آب و آتش» در دوران اصلاحات مسیر بی‌حیایی را آغاز کرد و این موج تا فیلم «من مادر هستم» همچنان ادامه پیدا کرد.

در سال ۱۳۷۹ ملتهب ترین فیلمهای سینمایی ساخته شدند. از آب و آتش، آواز قو، بچه‌های بد، پارتی ،خاکستری، دختری به نام تندر، قطعه نا تمام و... ساخته شدند. عمده فیلمهای ساخته شده زن محور بودند از «آب و آتش» ،در مورد زنان خیابانی تا قطعه ناتمام مازیار میری که محتوایش در مورد اعتراض به عدم آواز خوانی زنان بود.

فضای غیر قابل مهاری که با مهارت رسانه‌های اصلاح طلب مهار شده بود و هر گونه عبور از خطوط قرمز شرعی و عرفی جامعه رایج شده بود. نام فیلمسازان برده شده را مرور کنید فریدون جیرانی آب و آتش را در مورد دغدغه های عاشقانه یک زن روسپی می‌سازد که شوهر دارد و در این حین عاشق مرد دیگری هم می‌شود. تصور کنید که فیلم با حمایت حوزه هنری ساخته می‌شود حوزه هنری که در آن زمان مرزعه توتون بود و با سود واردات سیگار فیلم سینمایی ساخته می‌شد.

مثال‌های تاریخی و اشاره به گذشته موجب می‌شود که دریابیم از مقطع زمانی سال ۱۳۷۹ تا امروز هیچ اتفاقی نیفتاده است و جهل مرکب سینما به صورت رندانه و کارساز‌تری پر رنگ شده و هیچ چیزی تغییر نکرده است.

هنوز حوزه هنری همان حوزه هنری است به جای اینکه مزرعه توتون باشد، مرزعه انتشاراتی آقای مدیر ارشد است و زدو بندهای سینمایی پشت پرده. شاید فیلم های ضد اخلاقی توسط این نهاد ساخته نشود اما اکران و حمایت جدی می‌شود.

حوزه هنری سرمایه گذار اصلی فیلم های مارمولک و آب وآتش است. حوزه ای که روزگاری دغدغه های انقلابی مردم را برآورده می‌کرد، در اواخر دهه هفتاد و اوایل دهه هشتاد کارش به جایی رسید که در مورد زنان خیابانی فیلم تهیه و تولید می‌کرد. امروز تهیه و تولیدش وقیحانه نیست اما پخش آثاری را در سینماهایش بر عهده دارد رنگ و بوی خیانت به اخلاق عمومی را دارد. کارزار وقاحت چنان شد که در همان سال مجید مجیدی در جشن خانه سینما اعتراض خود را به صورت رسمی اعلام کرد و گفت صدای پای ابتذال می‌آید.

تنها دوره‌ای که سینما روی آرامش دید و افسار گسیختگی اش تا حدودی طی یک برنامه بلند مدت تعدیل شد طی سالهای ۱۳۸۵ تا ۱۳۸۸ بود. تنها مقطعی که کارسازی مدیریتی قاطعانه به مدد سینما آمد. اما همه آنچه که صفار هرندی و محمدرضا جعفری جلوه کاشته بود را شمقدری یک شبه درو کرد. شمقدری فضای آب و آتشی دوره اصلاحات را به سادگی به دوران من مادر هستم متصل کرد.

اما نکته اساسی این است که در نمودار کج و ناراستی که مسیر منطقی در سینما طی می‌کند، قوه قضائیه می‌تواند هرس کننده ناراستی‌ها و علف‌های هرز اخلاقی در سینما باشد.

منطق نظارتی سینما و تئاتر کار را به جایی رسانده که رهبر انقلاب در قبال تولیدات اخیر نمایشی، مواضع شفاف و رسمی خود را اعلام کرده‌اند. ایشان فرموده‌اند«فیلم و تئاتری نباید ساخته شود که ایمان جوانان انقلابی را خدشه دار کند». وقتی موضع وزارت ارشاد همچنان از سال ۱۳۷۹ دچار همان ناراستی‌های مرسوم در سینماست قوه قضائیه باید وارد عمل شود تا ایمان جوانان انقلابی آسیبی نبیند. از این رو قوه قضائیه در بخش نظارتی می‌تواند به سادگی ورود کند و نمایندگان این قوه، تئاترهای ساخته شده و فیلم‌های عرضه شده در سینما را رصد کنند و اگر التهابات و اعتراضات گروهی نسبت به اثر یا آثاری خاص وجود دارد را دنبال کند و با ورود به این حوزه، اقدام فضائی موثری را نسبت به وضع موجود انجام دهند.

مثلا در مورد فیلم کریه فروشنده اعتراضاتی به تدریج رسانه ای می‌شود، مثل اعتراض انجمن های مستقل دانشجویی که به صورت مکتوب در فضای مجازی منتشر می‌شود و نماینده اصناف معترض به آثار سینمایی و تئاترهایی که روی سن می‌رود می‌توانند به قوه قضائیه مراجعه کرده و قوه قضائیه سازندگان آثار را مورد پرسش قرار دهد. به این ترتیب بخش نظام مندی در قوه قضائیه نسبت به اعتراضات مردم انقلابی اخلاق دوست، ترتیب قضایی دهد.

حالا دامنه همان ابتذال در اشکال مختلفی ادامه یافته و انتظار می‌رود قوه قضائیه طبق فرموده رهبر انقلاب به صورت جدی وارد بخش نظارتی سینما و تئاتر شود. چون به هر صورت هر وزارت و نهادی که سکان هدایتی سینما و تئاتر را در دست گرفته به نوعی وادادگی دچار می‌شود. باری مردم نسبت به مدیران فرهنگی واداده دلسر شده اند و قوه قضائیه می‌توانند امیدها را دوباره زنده کند.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۷ شهریور ۹۵ ، ۲۱:۳۹
میم الف الف
جمعه, ۲۶ شهریور ۱۳۹۵، ۰۳:۳۵ ب.ظ

یک ماجرای واقعی از پشت صحنه کثیف سینما....

این که برخی سینماگران روابط آلوده و کثیف جنسی خود را به نام«روایت واقعیت جامعه» جا می‌زنند. خیانتی است رودست همه خیانت ها... خیانتی که همین آلودگان،همیشه با تردستی و هوچی‌گری از تاوان آن طفره رفته‌اند.

اما گاهی پرده ها بالا می‌رود و پته‌ها برآب می افتد. گزارش‌گونه حاضر یکی از این موارد است که پیش‌روی شماست:

اظهارات اخیر هوشنگ گلمکانی در برنامه اخیر هفت و سخنان حسین فرحبخش در برنامه اینترنتی ۳۵ تاکید و اشاره مستقیم به دو نکته بسیار مهم و اساسی داشتند. اشاره این بود که عده‌ای تندرو می‌خواهند سینما نباشد. مستقیم و غیر مستقیم اشاره به مردم انقلابی و همیشه در صحنه‌ای داشت،که برای خواست رهبرشان خمینی، فرزندانشان را فدای امنیت این کشور کردند و حالا دلشان می خواهد که فحشا در سینمای نظام جمهوری اسلامی نباشد. این سخنان و هوچی‌گری‌های رسانه‌ای موید این مهم است که عده‌ای سینماگر و روزنامه‌نگار می‌خواهند نشان دهند مردم انقلابی پایبند به اصول، از سینما تنفر دارند و می‌خواهند اصل سینما نباشد. همه اشارات اتهام است که به مردم انقلابی و مخالفان فحشا می زنند.

در مورد این شیطنت‌های رسانه‌ای باید نوشت همانطور که بزرگان نظام می‌خواهند سینما باید باشد اما سینمای منهای فحشا. هفته قبل بود که رهبری انقلاب در ملاقات با هیئت دولت فرمودند که چرا باید تئاتر یا فیلمی تولید شود که تیشه به ریشه‌ی ایمان این جوان بزند؟ پس می‌توان نتیجه گرفت که سایه فحشای اخلاقی گریبان سینمای دریده فعلی را رها نمی‌کند و سونامی آلبالوهای جنسی اینبار با فیلم فروشنده، مشتری غیرت مردان خواهد بود.

اما این سونامی آلبالویی چگونه در سینما شکل می‌گیرند. زندگی هنری - ذهنی فیلمسازان چگونه است که موجب خلق سونامی آلبالوهای جنسی در سینما می‌شود؟ آیا سونامی آلبالویی بازتابی از زندگی خود خالقان سینمایی چنین آثاری است؟
پاسخ این پرسش را با تعریف مثلث عشقی و کثیف سه تن از اهالی سینما با نامهای مستعار برای شما در این شماره روایت خواهیم کرد.

۱- نفر اول قباد نام دارد. کسی که در یک خانواده سرشناس فیلمساز متولد شده و پدربزرگش با بریتیش‌پترولیوم زد و بندهای فراوانی در زمان طاغوت داشت و به لطف ارتباط عمیق با انگلیسی‌ها موفق شده یک استودیوی بزرگ فیلمسازی در تهران راه اندازی کند. اما پدربزرگ قباد با وجود داشتن همسر و بچه و سگ ....با شاعره معروف زمان خودش نیز رابطه عجیب و غریبی داشت، بطوریکه پس از مرگ این شاعره ، مشاعرش را از دست داد و راهی موطن اربابانش در انگلیس شد و انگلیسی ها به پاس خدمات نفتی - سینمایی، قصر بزرگی را به او اعطا کردند.
مادر قباد با یکی از فیلمبرداران معروف در دوران فیلمفارسی ازدواج می کند و قباد حاصل ازدواج کوتاه مدت مادرش با این فیلمبردار معروف است.

قباد از همان دوران جوانی‌اش آرزو داشت فیلمساز شود، چیزی در مایه‌های مهرجویی یا یک چیزی شبیه کیارستمی . به همین دلیل همان مسیر مهرجویی را کپی و پیست کرد و راهی آمریکای شمالی ... شد تا در رشته فلسفه تحصیل کند. البته مشخص نیست که موفق به اخذ مدرک شده یا خیر؛ آیا واقعا فلسفه خوانده یا نخوانده.

دلیل این اشاره این است که رفتارش شبیه لمپن‌هاست و بیشتر به عشق فیلمهایی که کنترلچی سینما می‌شوند شباهت دارد تا مثلا فیلمساز. وقتی وارد ایران شد خیلی سعی کرد خودش را به مهرجویی بچسباند اما موفق نشد و البته تنها سهمی که گیرش آمد این بود که مستندی در مورد مهرجویی بسازد، مستندی که اصلا شبیه مستند نیست و یک تاک شوی چند نفره است. بالاخره با التماس و بواسطه نام پدرش با کمک چند سینماگر موفق شد فیلم اولش را بسازد که فیلم به محاق توقیف رفت. پس از مدتی با کیارستمی و فرزندانش پل زد تا بلکه چیزی نصیبش شود اما موفق به این کار نشد اما توانست چند‌تایی قصه از آنها بگیرد و یک از این فیلمها را بسازد که این فیلم پس از چندین سال ساختنش در گروه هنر و تجربه نمایش داده شد. طبیعی بود توی سینما علاّف و بیکار بود و هر روز آویزان یک نفر؛ تا اینکه به پست فرهاد خورد.

۲- فرهاد آدم باهوشی تو دانشگاه بود در کش‌رفتن مضامین و بازنویسی قصه‌های اجتماعی اسم و رسمی برای خودش در کرده بود . تا اینکه موفق شد بواسطه همسرش که تهیه کننده تلویزیون بود چند سریال بنویسد و کارگردانی کند. به علت هوش و پرکاری خاصی که داشت توانست مدارج ترقی را در سینما و تلویزیون طی کند و پس از مدتی همکاری با تلویزیون چند فیلم سینمایی بسازد. فرهاد آدم اصیل و مذهبی بود و خیلی زود هم در دانشگاه با همسرش آشنا شده بود اما سینما مثل رودی خروشان موجب استحاله اخلاقی افراد می‌شود. چون در متن سینما فحشای غلیظی وجود دارد.

سال ۱۳۸۴ قباد دید سومین فیلم فرهاد به موفقیت های فراوانی دست یافته است و بواسطه نام پدرش و پدربزرگش خود را به فرهاد چسباند تا موفقیتی بواسطه همکاری مشترک و یا گدایی فیلمنامه کسب کند. اما فرهاد قبل از این همکاری در سال ۱۳۸۴ با وجود داشتن همسر و فرزند، رابطه‌ای عشقی را با بازیگر جوان فیلم سومش آغاز می‌کند و این رابطه ( تفاوتی نمی کند چه مشروع و چه نامشروع) دور از چشم همسرش سالها ادامه پیدا می‌کند.

از طرفی قباد هم بدجوری چشم به شهرزاد داشت و با وجود اینکه می دانست فرهاد با شهرزاد رابطه عشقی عمیقی دارد تمام تلاش خود را بکار گرفته بود که او را از چنگ فرهاد درآورد. نخستین بار شهرزاد را در دفتر خیابان کریمخان فرهاد دیده بود وبدجوری شیدای شهرزاد شده بود.

قباد با دستاویز گول زنک «فیلمنامه مشترک بنویسیم و باهم کار کنیم»، سعی کرد رابطه خود را با فرهاد تقویت کند تا از این طریق به شهرزاد نزدیک شود. فیلمنامه مشترک تمام شد و در نیمه دهه هشتاد با هنرنمایی شهرزاد ساخته شد. داستان فیلم شبیه مثلث قباد، شهرزاد و فرهاد بود. شهرزاد در فیلم نقش زنی را بازی می کرد که از شوهرش دلزده شده بود و می خواست از چنگالش فرار کند و به کشور دیگری برود و با معشوقه سابقش زندگی کند.

سر فیلمبرداری حواس قباد (کارگردان) بیشتر از آنکه به فیلمنامه و فرم باشد به شهرزاد بود. او با چشم خود می دید که فرهاد پس از تمام شدن زمان فیلمبرداری دنبال شهرزاد می‌آید و او را با خود می‌برد اما هیچ نمی‌گفت و فقط سعی می‌کرد تا به او نزدیک شود.

پس از ساخت فیلم «خناس» توسط قباد، فرهاد فیلمنامه ای را نوشته بود که داستانش در شمال می گذرد و اتفاقا قباد را به عنوان بازیگر انتخاب کرد. گروه برای فیلمبرداری راهی شمال شدند و مثلث عشقی این سه نفر در محل فیلمبرداری، شکل تازه‌ای به خود گرفت. شهرزاد میان فرهاد و قباد دست به دست می شد. یک شب در هتل به اتاق فرهاد می رفت و یک شب به اتاق قباد.

فرهاد و قباد از روز سوم و چهارم فیلمبرداری می دانستند که بین آنها دارد چه اتفاقی می افتد و به همین دلیل فرهاد برای اینکه فیلمش خراب نشود تا پایان فیلمبرداری چیزی به قباد نمی گفت اما عصبی و مضطرب بود چون شهرزاد را حق طبیعی خود می دانست به همین دلیل با این وضعیت غیر اخلاقی سعی می کرد شبهایی که شهرزاد در اتاق قباد است را تحمل کند. وضعیت آلبالوی قرمزی میان این دو نفر شکل گرفته بود اما حرفی به یکدیگر نمی‌زدند چون هر لحظه ممکن بود کار به تنش برسد.

تا اینکه فیلمبرداری تمام شد و گروه به تهران آمد. قباد پس از فیلمبرداری یک روز به دفتر تهیه کننده فرهاد در خیابان مفتح رفت تا ببیند رقیب عشقی‌اش در چه حالی است. نکته جالب اینجاست که قباد از این وضعیت بسیار لذت می برد و از اینکه توانسته بود معشوقه قباد را از چنگش دربیاورد بسیار مسرور بود. فرهاد غیر علنی در چند نوبت در جاهای مختلفی گفته بود اگر می دانستم قباد شهرزاد را از چنگم در میاورد هرگز او را برای بازی در این فیلم انتخاب نمی‌کردم.

فرهاد آنقدر ناراحت بود که کارد به او اصابت می‌کرد خونش در نمی‌آمد و تقریبا جدالی پنهانی را علیه قباد آغاز کرد. او کارگردان شناخته شده و صاحب نفوذی شده بود وبلد بود چگونه از قباد انتقام بگیرد. تا اینکه کار به حراست وزارت ارشاد کشید. حراست وزارت ارشاد شهرزاد را خواست و به او اعلام کرد این حواشی و حاشیه ها در مورد مثلث عشقی آنان اگر همینطور دهان به دهان بپیچد ممنوع از کار خواهد شد. شهرزاد برای دور ماندن از حواشی سال ۱۳۸۸ راهی فرنگ شد تا این شایعات به گوش پدرش که از افراد سرشناس جامعه بود نرسد. در فرنگ با یک پسر ایرانی پولدار حسابی آشنا شد و رابطه آنان بالاخره به ازدواج منجر شد. اما قباد به‌هیچ‌وجه راضی به ازدواج شهرزاد نبود و به بهانه ساخت یک فیلم و ایفای نقش این بازیگر زن رابطه نامشروعش را با او از سر گرفت . اخیرا خبری منتشر شده که شهرزاد با وجود داشتن یک فرزند از شوهرش جدا می‌شود و رابطه‌اش را با قباد از سر خواهد گرفت.

وقایع توصیف شده کاملا واقعی از پشت صحنه جنسی و کثیف سینماست اما نام‌های انتخابی برای افراد کاملا مستعار است اما این بریده از ماجراجویی‌هایی نامشروع و کثیف سینماگران نشان می‌دهد چگونه سونامی کثیف آلبالوهای جنسی روی پرده سینماظاهر می‌شود، سینمایی که قرار بود در آن فحشایی نباشد اما در متن و فرامتن آن همچنان فحشاست.

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۶ شهریور ۹۵ ، ۱۵:۳۵
میم الف الف
پنجشنبه, ۲۵ شهریور ۱۳۹۵، ۰۹:۳۹ ب.ظ

هشدار به وزارت ورزش

برگزاری مسابقه فوتبال در شب شهادت امام جواد علیه السلام با آن حواشی اسفبار، بار دیگر بر طبل بی‌تدبیری وزارتخانه ورزش و جوانان دولت تدبیر و امید، کوبید و طرفه آنکه بنابرآن است تا، مسابقه بعدی در شب شهادت سید و سالار شهیدان،اباعبدالله الحسین، برگزار شود.

وقتی مجری شناخته شده برنامه ورزشی صداوسیما با تغافل آتش بیار و مکمّل بی تدبیری شرم‌آور وزارت ورزش و فدراسیون فوتبال شود و پیشاپیش از تماشاچیان بخواهد با پیراهن سفید به استادیوم بیایند، دیگر از جشن و پایکوبی و شور وشادی تماشاچیان جوزده و غافل چه انتظاری است! آنچه انجام گرفت دقیقاً خلاف در فرهنگ اسلامی ایرانی ماست که اساساً مظلوم‌نوازی و همدردی با فرزندان آن مظلوم رسم اخلاقی و مرامی بوده باشد. به ویژه آنکه فرزند آن امام مظلوم شهید، امام حاضر عصرما حضرت بقیه الله باشد که تمام هویت انقلاب و امنیت کنونی کشور را مرهون دعا و عنایت های آن حضرت بوده‌ایم!

مگر جوانان ملت ما همان بر سر و سینه زنان در مصیبت فرزند رسول الله نیستند که در زیارت عاشورا،به شادی کنان در مصیبت شهادت سیدالشهداء لعن و نفرین می فرستند؟!

خدا نیاورد روزی را که به دلیل بی عرضگی و مسئولیت ناشناسی متولیان امور، ما در صف دودمان خبیث و کثیف بنی امیه قرار گیریم،هم آنان که روزشهادت امامان آل رسول الله را روز جشن و مبارکی خود قرار داده بودند که در عصر ما نیز داعشیان تکفیری فرزندان معنوی همان شجره خبیثه اند که هنرشان قتل عام زن و کودک و وحشیگری های کم سابقه در تاریخ است.

کجا رفتند کارگزاران دولتی که وظیفه شرعی و قانونی‌شان، رشد معنوی مردم است.

آیا تا به حال اندیشیده اند مواجب و حقوقی که از کیسه ملت مستضعف می گیرند ممکن است بنیان آن ها را به باد فنا دهد و درمیزان عدالت الهی، دزدانی خیانتکار به حقوق خلق مستضعف به شمار آیند!

و بالاخره باید هشدار داد، نجابت و صبر مردم ولایتمدار و عاشق اهل بیت حدّی دارد بیش از این حیثیت دینی و ولایی مردم را بازیچه خام اندیشی و بی‌تدبیری نکنند که ندامت و پشیمانی فردا بیهوده است و دست خشم و کیفر الهی چه بسا مجلس جشن و پایکوبی در شب عاشورا را محفل ماتم عزا کند.

وسیعلم الذین ظلموا ایّ منقلب ینقلبون

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۵ شهریور ۹۵ ، ۲۱:۳۹
میم الف الف
پنجشنبه, ۲۵ شهریور ۱۳۹۵، ۰۷:۳۰ ب.ظ

کنسرت ناهم‌آهنگ دولت برای بیکاری!

رییس‌جمهور دوشنبه از موضع وزیر ارشاد درباره عدم برگزاری کنسرت در مشهد انتقاد کرد و گفت «وزیر باید تابع قانون باشد.»

حسن روحانی که در دیدار با جامعه پزشکی کشور سخن می گفت،با اشاره به ماجرای صدور مجوز کنسرت افزود «یک جا می‌خواهد کنسرتی برگزار شود مجلس قانون گذاری شکل می‌گیرد در حالی که ما مجلس شورای اسلامی داریم و هرکسی که صبح بیدار می‌شود و یک تریبون پیدا می‌کند نمی‌تواند قانون گذاری کند، و وزیر نباید نیز تبعیت کند چرا که وزیر باید تابع قانون باشد.

مجوزی که رییس جمهور درباره آن سخن گفته است یکی از مجموع ۱۷۸۰ مجوز احصاشده در پایگاه مجوزهای کسب و کار و ۱۱۹ مجوز مربوط به وزارت ارشاد است. بنا بر آخرین گزارش دبیرخانه هیأت مقررات زدایی وزارت ارشاد، با وجود الزام قانونی، اطلاعات خود را به صورت کامل در سایت وارد نکرده است. از سوی دیگر وزارت اقتصاد هم هنوز بررسی خود را درباره مجوزهای وزارت ارشاد کامل نکرده و هیات مقررات زدایی هم علی‌رغم پایان مهلتش ، یک سال است که در اصلاح مجوزها تاخیر کرده است.

تخلفات وزارت ارشاد که رییس جمهور از کنار آن به سادگی گذشته به همین جا ختم نمی شود. براساس آمار معاونت مطبوعاتی وزارت ارشاد، این وزارتخانه در صدور مجوز نزدیک به ۴۰۰ نشریه متقاضی مجوز، برخلاف قانون تاخیر کرده است. طی سال‌های بعد از انقلاب، ۳۶ قانون درباره مجوزهای کسب و کار تصویب شده است. حرف اصلی همه قوانین جدیدتر، مقررات زدایی و تسهیل صدور مجوز برای کارآفرینان است که به همین منظور قانون هیأتی را هم به ریاست وزیر اقتصاد مأمور کرده است.

وزیر امور اقتصادی و دارایی می‌گوید دفتری را به نام محیط کسب‌وکار و همچنین کمیته مستقل کسب‌وکار و سایتی راه‌اندازی کرده که در حال حاضر از طریق آن مجوزهای کسب‌وکار را ثبت می‌کند.طیب‌نیا می‌گوید ما به‌دنبال حذف فرایند زائد و تسهیل صدور مجوز هستیم.

سایتی که وزیر اقتصاد از آن سخن گفته براساس قانونی است که مجلس دولت را موظف کرده پایگاه اطلاع‌رسانی مجوزهای کسب و کار را راه‌اندازی کند.این پایگاه اینترنتی قرار بوده شرایط دریافت یا تمدید مجوز کسب و کار در همه مشاغل، صنایع، کشاورزی، خدمات، به تفکیک در آن درج و پس از سه‌ماه مرجع رسمی اعلام شرایط صدور یا تمدید مجوزهای کسب و کار محسوب شود.

سه‌ماه مهلتی که مجلس به دولت داده تا‌کنون بارها تمدید شده و آخرین مهلت ۲۶مرداد ۹۴ بوده است. تاخبر دولت در اجرای قانون اصلاح مجوزها آنقدر در بیکاری جوانان و ناامیدی کارآفرینان موثر بوده است که یکی از رسانه‌ها دو ماه پیش خواستار برگزاری دادگاه برای قانون‌شکنی وزیر اقتصاد و اخلال او در نظام اقتصادی کشور شد.

بنابر آخرین اعلام وزارت اقتصاد، تاکنون بیش از ۱۷۸۰مجوز از سوی دستگاه‌های اجرایی احصا شده ولی بررسی مبانی قانونی مجوزها و ضرورت وجودی آنها انجام نشده است.

اصلاح مقررات شروع نشده است
قادری عضو هیأت مقــــررات‌زدایـــــی می‌گوید:«بررسی اصلاح مقررات در هیأت هنوز آغاز هم نشده و کار اولیه آن به دانشگاه‌ها سپرده شده است.» به‌گفته وی جمع‌بندی هیأت اینگونه بوده است که اسامی متخلفین اعلام نشود.

براساس قانون تولید رقابت‌پذیر، این هیأت موظف بوده است حداکثر تا مدت سه‌ماه پس از ابلاغ این قانون، شرایط و مراحل صدور مجوزهای کسب و کار در مقررات، بخشنامه‌ها، آیین‌نامه‌ها و مانند اینها را به‌نحوی تسهیل و تسریع کند و هزینه‌های آن را به‌نحوی تقلیل دهد که صدور مجوز کسب و کار در کشور با حداقل هزینه و مراحل آن ترجیحاً به‌صورت آنی و غیرحضوری و راه‌اندازی آن کسب و کار در کمترین زمان ممکن صورت پذیرد.

باقانون شکنی وزارت اقتصاد در اصلاح مجوزهای کسب و کار، هیات وزیران ۱۳ تیرماه خود راسا وارد اصلاح یکی از ۱۷۸۰ مجوز کسب و کار شد و براساس پیشنهاد وزارت ارشاد در ارتباط با ماده ۲۰ آیین نامه اماکن عمومی مصوبه داشت.

بر اساس این مصوبه صدور مجوز جهت اجرای برنامه های فرهنگی و هنری از جمله اجرای موسیقی و تئاتر به عهده وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی و تنها از جهت بررسی نظامی و ترافیکی به نیروی انتظامی اعلام می شود. این نیرو سپس در مدت ۱۰ روز نظر خود را نسبت به برگزاری این مراسم اعلام می کند.

ورود اختصاصی دولت برای اصلاح یک مورد خاص از ۱۷۸۰ مجوزهای کسب و کار در حالی صورت گرفت که صدها هزار جوان بیکار سالهاست منتظر اصلاح مجوزهای کسب و کار هستند. از جمله وزارتخانه هایی که در مقابل اصلاح مجوزها به شدت مقاومت غیرقانونی می کند وزارت بهداشت است که اتفاقا مراسم سخنرانی رییس جمهور در انتقاد از وزیر ارشاد را در روز پزشک برگزار کرده بود.

این وزارتخانه و مدیرانش بارها اعلام کرده اند اجازه نخواهند داد هر قدر نیاز است بیمارســتان ســاخته شــود یا هر قدر که می خواهند ام آرآی بزننــد و یا اجازه بدهیم به هر میزان که مردم تمایل دارند داروخانه ایجاد شــود. قاضی زاده هاشمی وزیر بهداشت کابینه هم سه ماه پیش اعلام کرد چاره مشکلات روحی و افسردگی جوانان را در برگزاری کنسرت می داند. سیاست های وزارت بهداشت در حوزه آموزش و محدود کردن ظرفیت دانشگاهها حداقل موجب از دست رفتن سیصد هزار فرصت شغلی شده است بگونه ای که بنابر امار، کشور فقط در حوزه پرستاری با کمبود ۲۵۰ هزار نیرو مواجه است.

رویّــه وزارت بهداشــت در محدودکردن صــدور مجوز برای مشاغل مرتبط با بهداشت و درمان از گذشــته با انتقاد حقوقدانان و اقتصاددانان مواجه شده بود. دکتر مرتضی عزتی، مســــئول کارگروه بررســی مجوزهای کســب و کار در وزارت اقتصــاد با انتقاد از انحصارگرایی در وزارت بهداشــت می گوید این امر موجب شــده اســت ده ها هزار فرصت شــغلی بــرای فارغ التحصیلان رشته های علوم پزشکی ایجاد نشود.

به گفته وی، در اعطــــای برخــــی مجوزهایی که مســــــئولیت آن با وزارت بهداشت است و سقف کمی وجود دارد از نظــــر علمــــی و قانونــــی هیچ گونه محدودیتی به معنای اشــــباع بازار نباید وجود داشته باشد قانونی کــه دکتر عزتی به آن اشــاره می کند قانون اصــلاح برخی مــواد قانــون اجرای سیاســت های کلــی اصل۴۴قانون اساسی است که در آن آمده است: هر یـــــک از مراجع صادرکننده مجوز کســــب و کار اجازه ندارند به دلیل «اشباع بودن بــازار» از پذیرش تقاضا یا صدور مجوز کســب و کار امتناع کنند.

همچنین در قانون مذکور آمده اســت که کلیه مراجعی که مجوز کســب و کار صادر می کنند بــه همراه «هیأت مقررات زدایــی و تســهیل صــــدور مجوزهای کســــب و کار»، موظف هســــتند حداکثر تا ۳ ماه پس از ابلاغ این قانون، شــــرایط و مراحل صدور مجوزهای کســب و کار در کشــور را به نحوی تســــهیل کرده و هزینه های آن را تقلیــل دهند تا صــدور مجوز کسب و کار با حداقل هزینه و مراحل، به صورت غیرحضــوری و در کمترین زمان ممکن صورت پذیرد.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۵ شهریور ۹۵ ، ۱۹:۳۰
میم الف الف
شنبه, ۲۰ شهریور ۱۳۹۵، ۰۷:۲۵ ب.ظ

باید منتظر اکران فیلمفارسی‌های طاغوتی بود؟!

چندی پیش دادستانی تهران در حکمی چند شرکت پخش کننده را به واسطه تبلیغ فیلم‌هایشان در شبکه‌های ماهواره‌ای ممنوع الکار کرد.

ماجرا هم از این قرار بود که بعد از پیگیری خبرنگاران در مورد یک حکم قضایی، یکی از مسولان سینمایی گفته بود در متن این نامه به صراحت اسامی چند تهیه کننده و ازجمله علیرضا سرتیپی و همچنین دفتر پخش سینمایی او با نام فیلمیران ذکر شده بود.

با این حال، مدت کوتاهی بعد، عباس جعفری دولت آبادی دادستان تهران، بخشی از جزئیات اعلام شده در این نامه را رد و تأکید کرد، تنها پخش کننده این فیلم‌ها ممنوع الفعالیت شده‌اند که با این اوصاف، همچنان دفتر پخش فیلمیران به مدیریت علی سرتیپی ممنوع الفعالیت بود.

این ممنوعیت به واسطه تبلیغات ماهواره‌ای رخ داده بود و از آن پس، این پرسش اساسی شکل گرفت که با توجه به ممنوع الفعالیت بودن این دفاتر پخش و خصوصا فیلمیران، سرنوشت فیلم «فروشنده» به پخش کنندگی فیلمیران به عنوان قوی‌ترین پخش کشور، و به تعبیری مافیای پخش که اتفاقات سینمایی را روی انگشتش می‌گرداند، چه خواهد شد.

سوالی که رسیدن به پاسخش چندان طول نکشید. به قول قدیمی‌ها تو گویی نه خانی آمده و نه خانی رفته... از چند روز پیش همه دست به دست هم دادند تا این فیلم (احتمالا ارزشی از نگاه بعضی حضرات!!) با سلام و صلوات اکران شود و تازه ، چون احتمالا سرمایه گذار قطری و تهیه کننده و پخش کننده، تخم دو زرده کرده بودند قرار بود قیمتش را هم از فیلم محمد(ص) بالاتر ببرند و ملت را با بلیط‌های ۱۵ هزار تومانی بفرستند سینما و به قولی شور و شوق عمومی برای دیدن فروشنده بوجود بیاورند.

برای دیدن فیلمی که در نظام جمهوری اسلامی و با همکاری پردیس‌های سینمایی قرار است اکران شود. فیلمی که می‌گوید حتی اگر یکی هم به زنش تجاوز کرد، مرد نباید خشونت به خرج بدهد. لابد آن طرف آدم بیمار و بدبخت است که به دنبال زنی تن فروش آمده و یکباره خودش را مقابل خانم محترمی دیده است. نباید خشونت به خرج‌دهی چون حتی اگر یک سیلی به او بزنی، ممکن است قلب بیمارش تاب نیاورد و او بمیرد.

و دست آخر اینکه خوب دقت کن و ببین مردی که به زن تجاوز کرده از چه خانواده‌ای و با چه فرهنگ و تفکری است؟ ببین که زنش چطور یا ابوالفضل و یا زهرا ( و مواردی شبیه این) میگوید. شک نکن که او خانواده‌ای مذهبی است. مرد روشنفکر عاشق غلامحسین ساعدی، باید از خیر تنبیه آن خانواده متجاوز مذهبی بگذرد. اصلا آنها آنقدر حقیرند و ذلیل که حتی با یک سیلی قلبش ممکن است از کار بایستد. آن هم توی آن همه خانه... خانه‌هایی که یکیش دارد ترک بر‌می‌دارد و همه باید تخلیه‌اش کنند. خانه‌هایی که یکیش محل زندگی یک فاحشه بوده است. خانه‌هایی که جان مرد توی تئاتر را میگیرد. خانه‌هایی که همه بوی کثافت و ویرانی میدهند... تعجب نکنید. این فیلم قرار است از همین فردا در سینماها اکران شود. آن هم توسط پخش کننده‌ای که دادستان، او را ممنوع الفعالیت کرده است. مثل فوتبالیست‌هایی که دو کارت زرد دارند و سعی می‌کنند دور از چشم داور بمانند تا شاید داور یادش برود و از کارت قرمز جان به در ببرند.

فکر نمیکنید اگر این فیلم اکران شد و خوب فروخت، بهتر است بعد از آن به فکر ساخت و پخش فیلم‌هایی بیفتیم مثل: مهدی مشکی و پاشنه طلا و محلل و مادر زنم عاشق شده و ... گمان کنم اینها دست کم حرمت غیرت را نگاه میداشتند.تازه خدا را چه دیده اید. شاید بعضی نهادها و ادارات هم چرتکه انداختند و دیدند برایشان میصرفد. بعد هم مثلا همه سینماها و پردیسها با هم "بابا خالدار" را اکران کنند... باور کنید اتفاق افتادنش حالا دیگر چندان دور از ذهن نیست.



۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۰ شهریور ۹۵ ، ۱۹:۲۵
میم الف الف