قصه پرغصه سوختگی فاطمه،کپرنشین یکساله
دارا و ندار؛ غنی و فقیر؛ سیر و گرسنه، بی درد و دردمند؛ بیغم و غمدار؛
ارباب و رعیت؛ مصدرنشین و حاشیهنشین، ظالم و مظلوم؛ قاتل و مقتول؛ سارق و
مالباخته؛ هر دو محترمانه در کنار هم زندگی میکنیم و از دردهای پیدا و
پنهان پابرهنگان و بیغولهنشینان و کپرنشینان و حاشیه نشینان خبر نداریم و
اگر خبر هم داشته باشیم کَکمان نمیگزد چراکه در زندگانی روزمرّه خود غرق
شدهایم.
مقام معظم رهبری در جملاتی بسیار ناب و طلایی رسالت انبیاء
را اینگونه معرفی میفرمایند: پیغمبران آمدهاند تا گردن کلفتهای جامعه،
مفتخورهای جامعه، زالوصفتان جامعه، استثمارگران جامعه، زراندوزان جامعه،
بیدردان و بیغمان مرفه جامعه رو سر جای خودشون بنشانند و مستضعفان،
محرومان و پا برهنگان رو به حقوقشان برسانند.
آری اگرما حوزویان و
طلاب مدعی هستیم که پیرو انبیاء و اولیاء هستیم رسالت ما منحصر در ذکر چند
مساله فقهی از باب طهارت و نجاست و عبادات و مناسک نمیشود بلکه رسالت ما
همان رسالت فریادگری موسی در مقابل فرعون و قارون؛ ابراهیم در مقابل نمرود؛
محمد(ص) در مقابل ابوسفیان و ابوجهل وابولهب؛ علی(ع) در مقابل ناکثین و
قاسطین و مارقین و حسین(ع) در مقابل یزید زمان است.
اگر مادر آن دو
دختر کپرنشین در حدود دو ماه پیش در روستای محطوط آباد عنبرآباد در دل آتش
کپر سوخت و فرزندانش بیمادر شدند... اگر آن مادر با چند بچه قد و نیمقد
در چند سال پیش در روستای رحمت آباد عنبرآباد در دل شب طعمه حریق آتش شدند و
در آتش فقر زنده زنده سوختند... اگر خانه حسن رئیسی در «مهتابی زیارت»
جزغاله شد و تمام وسایلش خاکستر شدند.... اگر کپر علی در عبدالله آباد طعمه
حریق شد و زندگیش بر باد فنا رفت.... اگر صورت و بدن لیلا آتش گرفت و تا
آخر عمر امکان ازدواجش منتفی شد.... اگر مدرسه کپری آسیاباد آتش گرفت و
نزدیک بود قصه شینآباد تکرار شود.... اگر دو کنتوک با وسایل محقرش در محله
باقرآباد زهکلوت با آتش نابود گشت... اگر هنوز که هنوزه انگشتان فاطمه
دوساله در آسیاباد بعد یکسال سوختگی در تنور داخل کپر خوب نشده و بهم
چسبیده .... اگر هر ساله از جمله امسال تعداد زیادی از کپرها در دل آتش
میسوزند و فریاد فقر را سر می دهند و نعره جانکاهشان گوش عالم وآدم را کر
میکند اما متاسفانه نالههایشان در دل آتش خاموش میشود و صداهای
مظلومانهشان به گوش صاحبان زر و زور و تزویر نمیرسد؛ تقصیر من و توست که
در صحنه نیستیم. پیامبر رحمت (صلّی الله علیه و آله وسلّم) از مردم، با
مردم و در مردم بود اما من و تو چی؟
بماند؛ و اما قصه پرغصه سوختگی
فاطمه یکساله؛ وقتی قصه پر غصه فاطمه رو شنیدم آنقدر سوختم که شروع کردم
با مادرش دعوا کردن؛ چرا باید دست فاطمه تو تنور بره؟ چرا فاطمه یکساله
باید بسوزد؟ چرا مداواش نکردی؟ چرا خبرم نکردی؟ چرا تنورتون توی خونه است؟
مگه خونه جای تنوره؟ آخه تو که نمیتونی از بچههات مراقبت کنی اینهمه بچه
قد و نیم قد چیه؟ چرا خونتون رو نمیآورید نزدیک شهر که حداقل نزدیک به
درمانگاه و دوا و دکتر باشید؟ چرا؟ چرا؟ چرا؟
فاطمه با چهار برادر و
خواهر قد و نیم قد دیگر به همراه یک پدر از کارافتاده و پدر بزرگ فرتوت در
یک خانه کپری زهواردررفته در روستای آسیاباد از توابع بخش جبل بارز جنوبی
شهرستان عنبرآباد زندگی می کند.
فاطمه یک و نیم ساله بوده که مادرش
تنور رو آتش میکند تا نان بپزد که در این حین بچه میآید روی دوش مادر و
ناگهان سُر میخورد و دستش کامل می رود زیر آتش و دستش به حدی میسوزد که
انگشتان دختربچه کباب میشود و بهم میچسبد به دلیل صعب العبور بودن منطقه و
نداشتن بودجه و نبود وسیله نمیتواند بچه را به درمانگاه برساند بعد سه
روز مبلغ ۳۰۰۰۰ تومان از پسر عموی شوهرش قرض میکند و بعد سه ساعت طی مسیر
به اولین درمانگاه روستایی در روستای کوشکمور میرسد دکتر کوشکمور بعد از
معاینه و مداوای اولیه میگوید که چرا او را الان آوردید؟
دیگر از
دست ما کاری برنمیآید و امکاناتش را نداریم باید او را اعزام کنید به
شهرستان جیرفت؛ ولی متاسفانه به دلیل نداشتن بودجه دوباره برمیگردند به
خانه، بعد مدتی مبلغی را قرض گرفته و بچه را میبرند به بیمارستان جیرفت
اما متاسفانه دکتر نیز اعلام میدارد که بچه را خیلی دیر آوردید دیگرکاری
از دست ما بر نمیآید و باید بچه را ببرید کرمان؛ جای تاسف و تاثر فروان
اینکه هنوز که هنوز است انگشتان این بچه به هم چسبیده و خانواده مذکور توان
مداوای آن را ندارند و فعلا در روستای دور افتاده و صعب العبور آسیاباد
زندگی میکنند با توجه به دختر بودن این بچه؛ اگر دستان وی مداوا نشود قطعا
آینده فاطمه تباه خواهد شد لذا ما برآنیم که با عنایت امام زمان(عج) و همت
شما خیّرین گرامی در اسرع وقت و به شکل فوقالعاده دستان کوچک فاطمه را
مداوا نماییم قابل ذکر اینکه از سوختن دستان فاطمه حدود یکسال میگذرد و
الان فاطمه دو و نیم ساله میباشد پدر فاطمه دیسک شدید دارد و توان کار
کردن را ندارد و از طرفی پای چپ پدر بزرگ فاطمه رو به دلیل سیاه شدن قطع
کردند و او نیز در کپر فاطمه زندگی میکند و وضعیت اسفناکی دارد که داستان
وی نیز حکایت از محرومیتی جداگانه دارد.
حقیر کپرهای زیادی را
دیدهام اما کپری به دربه داغونی کپر فاطمه کمتر دیدهام کپری با دیوارهای
سنگی بدون حفاظ و سقفی پر از منفذ که بادهای شدید آن منطقه امان سقف را
بریده است خیرین گرامی اگر میخواهند برای فاطمه و چهار برادر و خواهر و
پدر و مادر فاطمه اقدامی نمایند باید دو تا کار اساسی انجام شود اول اینکه
مداوای فاطمه در اسرع وقت انجام گیرد و ثانیا باید جهت تحول اساسی در
زندگانی آنان ؛ زمینی در نزدیکی شهرستان عنبرآباد (روستای عبدالله آباد)
خریداری شود تا آنان در گام اول کپر خود را به آنجا منتقل کنند و در گام
دوم با کمک خیرین گرامی برای آنان خانهای ولو کوچک ساخته شود تا از این
آوارگی و آن روستای جهنم درّۀ دورافتادۀ بدون امکانات نجات پیدا کنند.
و
اما ما قصد داریم غیر از کمک جدی به قصه فاطمه جهت جلوگیری از آتشسوزی در
روستاهای کپری؛ با اعزام برق کار به این روستاها از ایجاد فاجعه انسانی به
دلیل اتصالات برقی و آتش سوزی ناشی از آن جلوگیری به عمل آوریم چون بسیاری
از آتش سوزیهای منطقه متاسفانه ناشی از برق کشی غیر اصولی و اتصالات برقی
میباشد ضمنا درصددیم که برای هر روستا حداقل یک کپسول آتش نشانی تهیه
نمائیم چرا که در آن مناطق عملا امکان اعزام ماشین آتش نشانی وجود ندارد نه
ماشینش را در آن حد کفاف دارند و نه جاده هایشان آسفالت میباشد نه تنها
آسفالت نمیباشد بلکه حتی در روستاهای دور افتاده تسطیح هم نمیباشد لذا به
فرض محال اگر موبایل آنتن بدهد و ماشین آتش نشانی از شهر به روستا اعزام
شود تا به مقصد برسد کل کپر و هست و نیستش به همراه ساکنینش طعمه حریق می
گردد لذا وجود حداقل یک کپسول آتش نشانی در هر روستایی از اوجب واجبات می
باشد. منتظر لبیک سبز شما هستیم .
شماره حساب ۴۴۲۰۴۴۷۴۴۲ و شماره
کارت ۶۱۰۴۳۳۷۷۷۰۱۰۸۶۸۴ هر دو نزد بانک ملت و هر دو به نام گروه جهادی
تبلیغی فدائیان عدالت آماده دریافت کمکهای شما خیراندیشان کوثری است.
خواهشمند است بعد از واریز در ضمن پیامکی به شماره برادر فراهانی
۰۹۱۰۸۰۵۱۱۸۲ حتماً مبلغ هدیه و مورد ملحوظ را ذکر بفرمائید. بدیهی اینکه در
صورت عبور کمکها از میزان درخواستی، مابقی صرف دیگر گزارشها خواهد شد.
با تشکر فراوان .